
Mr. Hadi Hakim
فردی با نوشتن نامه به یک مددکار اجتماعی از وی کمک خواسته و چنین نوشته بود: پنج سال پیش ازدواج کردهام و همسرم مدیر یکی از دبیرستانهای دخترانه است. او زندگی و جوانی خود را وقف کارش کرده و از صبح تا شام در مدرسه است. موقعی که پا به خانه میگذارد آنقدر خسته و کوفته و کسل است که نه یک لبخند خشک و خالی در چهره او دیده میشود و نه دو کلمه حرف میزند. خانه ما مثل یک گورستان سوت و کور است. از همه مهمتر این که او به خاطر کارش حاضر نیست بچهدار شود.
قبل از اینکه وارد بحث اصلی شویم و جایگاه واقعی زن را از نظر قانونی مورد مطالعه قرار دهیم، این سوالات را مطرح میکنیم که چرا این مرد از همسرش شکوه داشت؟ آیا توقع او از زنش بیش از حد انتظار بود؟ آیا هدف اصلی وی از ازدواج تنها ارضای غریزه جنسی بود؟ یا او دنبال چیزی میگشت که قاعدتا در همه خانهها باید وجود داشته باشد؛ مثل صفا و صمیمیت، سکون و آرامش، خنده و نشاط و شادمانی. آیا اگر همسر این فرد مانند سایر زنان در محیط خانوادگی نشاط و خرمی به وجود میآورد و خانه آنان همانند سایر خانهها سرشار از نشاط و خرمی بود باز هم به شکایت میپرداخت؟
امروزه قشر وسیعی و گستردهای از زنان در امور اجتماعی شرکت دارند و این امر از این باب است که ضرورت زندگی آنان را واداشته همانند مردان به کار و تلاش بپردازند، حال آن که در صورت تأمین مادی، بسیاری از زنان در امور اجتماعی مشارکت نمیکردند و خویشتن را به رنج و تعب نمیافکندند.
به اعتقاد ما زن، مسئولیت دشواری را به عهده دارد که در رأس آن ایجاد سکون و آرامش در محیط خانوادگی و تعلیم و تربیت کودکان یا به عبارت دیگر، انسانسازی است. برای پی بردن به ارزش و کمال این رسالت، همین بس که روانشناسان همه اتفاق نظر دارند که هرگونه جرم و بزه و فساد و تباهی در محیط اجتماعی به وجود میآید، بیشتر آنها از محیط خانوادگی نشئت میگیرند. چه کمبودهایی که در محیط خانوادگی ایجاد میشود، خود زمینه ساز مشکلات اجتماعی است. روی این اصل نمیتوان رسالتهای اصیل خانوادگی را که برعهده زنان است امری سهل و ساده و بیارزش تلقی کرد؛ بلکه در پرتو تلاشها و کوششهای مادران دلسوز و آگاه است که فرزندان برومند و سالم پرورده میشوند و به زندگی اجتماعی قدم میگذارند. بنابراین آنان که کار زنان را سبک و ساده میانگارند در حقیقت به اصالت و ریزهکاریهای کار تربیتی پی نبردهاند. آنان خیال میکنند که کار تربیت کودک را میتوان توسط مهدکودکها انجام داد، درحالی که همان طور که هیچ چیز جای شیر مادر را نمیگیرد، هیچ کس نیز نمیتواند جایگاه مهر و محبت مادر را پر کند. یک لبخند طبیعی مادر به مراتب از چهره خندان هزار مربی موثرتر است. نکته دیگر این که آیا مشارکت زن خانهدار در امور اجتماعی از نظر قانونی مشروعیت دارد یا نه و در صورت اول، زن چه بهایی را میپردازد؟
در حقوق مدنی که بر مبنای فقه اسلامی تدوین یافته، اشتغال زنان در امور اجتماعی منع نشده است. همچنین در قانونی مدنی آمده است که شوهر میتواند زن خود را از حرفه یا شغلی که منافی مصالح خانوادگی و یا حیثیات خود یا زن او باشد، منع کند.
خانواده سازمانی است که از زن و مرد تشکیل یافته و بین آنان حق و حقوقی برقرار است.عواملی که منافی مصالح خانوادگی میباشد، اموری است که موجب سستی یا از هم پاشیدگی زندگی زناشویی میگردد، در حالی که زن و مرد مکلف به تشدید و استواری مبانی آن هستند. اموری که منافی با حیثیات شوهر و زن میباشد، اموری هستند که از نظر رسوم و عادات اجتماعی از مرد یا زن انتظار انجام آن نمیرود. البته تشخیص عمل و کاری که منافی مصالح خانوادگی میباشد و یا به حیثیت زن و شوهر لطمه میزند، با عرف است؛ ناگفته نماند که حیثیتهای افراد به اعتبار موقعیتهای اجتماعی و خانوادگی آنها متفاوت است و به اعتبار زمان و مکان نیز فرق میکند. روی این اصل، اگر زن حرفه یا شغلی اختیار کند که مانع از انجام بعضی از وظایف زناشویی گردد یا منافی مصالح خانوادگی و حیثیات شوهر و زن باشد، شوهر میتواند او را منع کند و هرگاه زن به کار خود ادامه دهد، چنین زنی ناشزه محسوب میگردد و حقق نفقه او از شوهرش ساقط میگردد. بنابراین اگر چه اشتغال زن از نظر قانونی منعی ندارد، ولی اگر شالوده و اساس خانوادگی را متزلزل سازد، ممنوع خواهد بود؛ زیرا به اعتقاد برخی، زن آفریده شده است که در محیط خانوادگی به تربیت فرزندان خود مشغول باشد. علاوه بر این بخش مهمی از رسالت زن معطوف ایجاد آرامش و سکون برای همسرش میباشد. بدیهی است کوفتگی و خستگی حاصل از کار در خارج از محیط خانوادگی این دو اصل اساسی را تحت تأثیر قرار میدهد. در نتیجه، زن خانه نمیتواند مادر مهربانی برای فرزندان و همسری دل سوز برای شوهرش باشد. از همه اینها گذشته، فشار کار بیش از اندازه به تدریج سلامت جسم و روان او را برهم میزند و نشاط و خرّمی را از وی سلب میکند.
نکته بسیار ظریف که نوعاً از آن تخلف میشود این است که زنان با به دست آوردن امکانات مادی، قیّم بودن مرد را به تدریج متزلزل میسازند؛ زیرا وقتی زنی با تلاش و کوشش به امکانات مادی دست بیابد، خواهی نخواهی مدیریت مرد در محیط خانوادگی متزلزل میگردد. نتیجه آن که خانواده از دو نوع مدیریت پیروی خواهد کرد. در این صورت باید اعتراف کرد که وقتی مدیریت خانواده تضعیف گردد، استحکام آن متزلزل خواهد شد، سکون و آرامش خانوادگی به هم خواهد خورد و تربیت کودکان به آسانی ممکن نخواهد بود. البته ناگفته نماند که برخی از زنان شاغل با کمال صفا و صمیمیت همه درآمد خود را در اختیار همسران خود قرار میدهند و مدیریت خانواده را متزلزل نمیکنند.
نکته دیگری که در مورد اشتغال زنان نادیده گرفته میشود این است که زن بر اساس ویژگیهایی که دارد بسیار حساس است. نتیجه آن که عده زیادی از زنان همه درآمد خود را صرف تهیه لوازم پوشاک و لباس خود مینمایند و چیزی از درآمد آنان در مسیر مشکلات زندگی قرار داده نمیشود. و آخرین نکته این که زن موجود ظریف و حساس و دارای طبع بلند و منشی متعالی است، روی این اصل اشتغال او در امور اجتماعی به وقار، طمأنینه و حشمت او لطمه وارد میسازد؛ زیرا اشتغال به کار مستلزم آن است که زن کارمند در برابر دیگر کارمندان به خضوع و تواضع بپردازند و این کار کرامت او را زیر سوال میبرد.
در هر حال اگر زن به دلیل ضرورت در فعالیتهای اجتماعی شرکت جوید، باید توجه داشته باشد که آثار وضعی و طبیعی کار در خارج از خانه از بین نمیرود و آثار آن خواهی نخواهی مترتب خواهد شد، چنان که داروها ضمن شفابخش بودن، عوارض و آثار جنبی خود را از دست نمیدهند. بنابراین شایسته آن است که از فعالیتهای اجتماعی جز مقدار ضرورت اجتناب شود.
در پایان باید اذعان داشت که شرکت بانوان در برخی از فعالیتهای اجتماعی مثل امور فرهنگی، پزشکی و غیره لازم و ضروری است که در غیر این صورت ضایعات جبران ناپذیری عاید اجتماع خواهد شد.
ترسهای دوران نامزدی
در جامعه مشاهده میکنیم و میشنویم که تعدادی از نامزدها در دوران نامزدی با مشکل روبهرو میشوند و این آشنایی ختم به ازدواج نمیشود. چنین شرایطی بیشتر برای خانمها و خانواده آنان ایجاد نگرانی میکند. از جمله دلایلی که خانمها و خانوادههای آنان برای ترس از نامزدی عنوان میکنند این است که نامزدی رسمیت ندارد، ممکن است پسر، دختر را رها کند و برود، حرف و سخن زیاد است، ممکن است به هم بخورد و... . اینگونه نگرانیها ریشه در فرهنگ و عرف ما دارد و ممکن است در فرهنگهای دیگر وجود نداشته باشد و یا به گونههای دیگری مطرح باشد.
به نظر میرسد ترس از نامزدی ریشه در چند تأکید فرهنگی و چند ترس فرهنگی دارد. این تأکیدها و ترسها به طبقات زیر تقسیم میشوند:
1. ترس از جدایی: ترس از جدایی مانند ترس از جراحی است. با ترس از جراحی و فرار از آن هیچ چیز درست نمیشود. جدایی خوب نیست اما گاهی اوقات لازم است و گاهی اوقات از آن چارهای نیست.
جدایی در زمان نامزدی هزینههای عاطفی، اقتصادی و اجتماعی بسیار کمتری نسبت به طلاق دارد به شرطی که اگر در دوره نامزدی تشخیص دادیم همسر آیندهمان انسان نادرستی است مسامحه نکنیم و با انکار مسئله به فکر پاککردن صورت مسئله نباشیم؛ بلکه به فکر حل مسئله باشیم در غیر این صورت زمانی که صاحب فرزند یا فرزندانی شدیم، دوباره همان مسئله با شدت بیشتری خود را نشان میدهد. در این موقع است که باید هزینه بیتوجی و مسامحه را چندین برابر بپردازیم. لذا میتوان نتیجه گرفت که ترسیدن از جدایی دردی را دوا نمیکند.
2. ترس از سوء استفاده جنسی: سوءاستفاده جنسی هنگامی است که شخصی مجبور یا فریفته به ارتباط جنسی شده باشد. در سوء استفاده جنسی «اجبار» یا «فریفتن» مشخص کننده آزار یا سوء استفاده است. دوران نامزدی چون تماسهای دختر و پسر بیشتر و نزدیکتر میشود، امکان تماس یا رابطه جنسی افزایش پیدا میکند و در صورتی که اجبار یا فریب باعث اینگونه روابط باشد، سوء استفاده رخ میدهد. «اجبار» در رابطه جنسی در موارد استثنایی ممکن است در زمان نامزدی وجود داشته باشد. در مواردی که مرد میترسد دختر را از دست بدهد یا این که دختر زمزمههای جدایی سر میدهد و مرد میترسد از این که نامزدی آنان به ازدواج ختم نشود؛ برای اینکه وی را مجبور به ازدواج کند، ممکن است به اجبار او را وادار به رابطه جنسی کند یا حتی به او تجاوز کند. تهدید و اجبار برای رابطه جنسی در موارد استثنایی در نامزدی میتواند وجود داشته باشد اما اجبار به رابطه جنسی یا تجاوز جنسی در همان موارد استثنایی هم، زمانی احتمال به وجود آمدن دارد که دختر، خواهان جدایی باشد. البته لازم به ذکر است، مردی که به هر دلیل تجاوز جنسی کند یا اقدام به تهدید و اجبار به رابطه جنسی کند مناسب ازدواج نیست.
در ازدواج، احتمال خطا و اشتباه یا حتی فریب وجود دارد. همانند هر عقد دیگری در عقد ازدواج نیز ما شاهد این مسائل هستیم و فلسفه وجودی نامزدی کاستن خطا و اشتباه یا فریب است نه این که بستری را برای خطا و اشتباه فراهم کنیم. در عقد قراردادهای مهم یا عقد خرید معمولا پیش قرارداد یا پیش فاکتور ارائه میشود و برای فسخ آن قرارداد یا خرید معمولا یک جریمهای رامشخص میکنند. نامزدی کارکرد یک پیش عقد دارد. نامزدی یک دوره پیش از عقد است که اگر دو طرف از همه جهت راضی بودند، وارد عقد رسمی میشوند و در صورتی که رضایت نداشتند وارد عقد ازدواج نمیشوند.
براساس مبانی تجربی، علمی، عرفی و فرهنگی، نبود رابطه جنسی در زمان نامزدی، توصیه میشود. نبود این رابطه کاملا بستگی به خود دختر و پسر و توانمندی آنان و شناخت و آگاهی آنان دارد و ما نباید نقش آنان را نادیده بگیریم. در صورتی که دختر و پسر آموزش دیده باشند و به نبود این رابطه در زمان نامزدی آگاهی داشته باشند، مسئولیت رابطه جنسی بر عهده آنان است. این حداقلی از مسئولیت است که برای یک دوره زمانی از رابطه جنسی پرهیز کنند تا بتوانند به قطعیت در تصمیمگیری برسند.
3. ترس از خطا و اشتباه: انسان نمیتواند از خطا و اشتباه مبرا باشد، اما میتواند میزان آن را به حداقل برساند. اشتباه و خطا لازمه رشد آدمی است. آگاهی، مهمترین ویژگی انسان است و آگاهی از خطا و اشتباه یکی از مهمترین انواع آگاهیهاست. پی بردن به خطا و آگاهی از آن گام اول است و پذیرفتن آن و قبول کردن آن گام دوم و مسئولیت اشتباه را برعهده گرفتن و هزینه اشتباه را پرداختن گام سوم است. از آنجا که خطا، هزینه زیادی برای انسانها در بردارد، تلاش میشود بر روی خطاها سرپوش گذاشته شود. خطا و اشتباه انکار میشود و به آن توجه نمیشود. بسیار اندک آنهایی که خطای خود را بپذیرند و از آنها کمتر، کسانی هستند که هزینه خطای خود را بپردازند و قبول مسئولیت کنند. به نظر میرسد یکی از دلایلی که برخی از افراد از نامزدی پرهیز میکنند، این باشد که نمیخواهند با اشتباه خود روبرو شوند. به نظر میرسد نمیخواهد باور کنند که ممکن است آنها نیز مرتکب اشتباه شوند و لازم است که در یک محدوده زمانی به این مسئله بیندیشند که آیا صحیح عمل کردهاند یا نه؟ آیا درست انتخاب کردهاند یا نه؟
4. ترس از فرصتها: هنگامی که فرصتی در اختیار داریم؛ مجبور به انتخاب هستیم و زمانی که از حق انتخاب خود بهره میبریم، لازم است که هزینههای انتخاب خود را بپردازیم. گاهی فرصتها برای ما اضطرابآور میشوند، چرا که ما را در برابر انتخابهای متعدد قرار میدهند و هر انتخاب، میتواند زندگی را دگرگون سازد. فرصت داشتن به انسان توانمندی و قدرت میدهد و بسیاری از افراد از قدرت و توانمندی میهراسند. وقتی دیگران برای ما تصمیم میگیرند، راحتتر هستیم. وقتی که فال و پیشگویی به فریاد ما میرسد، احساس خرسندی میکنیم. اینها یعنی اینکه نمیخواهیم حق انتخاب خود را به رسمیت بشناسیم و از فرصتی که در اختیارمان است، استفاده کنیم. به نظر میرسد دوست داریم اختیار و حق انتخاب خود را واگذار کنیم. نامزدی یک فرصت است؛ قدرت انتخاب و توانمندی ارزیابی را به نامزدها میدهد. اگر از فرصتها بترسیم احتمالا از نامزدی هم خواهیم ترسید.
5. ترس از عدم قطعیت: هنگامی که کاری قطعی نیست، انسان نگران است. نتیجه را نمیداند دچار اضطراب میشود. عدم قطعیت ایجاد اضطراب میکند. اما آیا باید همه اضطرابها برطرف شود؟ آیا همه نگرانیها نا بهجا است؟ زمانی که دو نفر نامزد هستند، ازدواج آنان قطعی نیست و این موجب نگرانی است. اما آیا تحمل این نگرانی، بهتر نیست؟ نگرانی میتواند ما را از مهلکهها و خطرات رهایی بخشد. نگرانی به ما اخطار میدهد و ما را هوشیار میکند. به نظر میرسد بهتر است با برخی از نگرانیها کنار بیاییم و آنها را تحمل کنیم، چرا که کارکرد مثبتی برای زندگی دارند. کمی نگرانی در دوره نامزدی میتواند ما را از نگرانیها و ترسهای زیادی در آینده رهایی بخشد.
عقد و پیمانهای آن
عقد فرایند بستن است. مراسمی که در جریان بستن پیمان یا قبول تعهدی اجرا میشود و آن شامل خواندن صیغه و اعلام پذیرش دو طرف در حضور شاهدان است. مانند مراسم ویژهای که به وسیله شخصیت مذهبی برای ازدواج زن و مردی انجام میشود. زن و مردی که با یکدیگر عقد ازدواج میبندند، قول و وعده ازدواج یا به عبارت دیگر نامزدی خود را استوار میکنند و با ازدواج کردن با یکدیگر پیوند برقرار میکنند و برای زندگی با هم عهد میبندند. بر خلاف تعریف نامزدی، تعریف عقد از نظر اکثریت مردم تعریف مشخص و واحدی است. هر چند برخی از افراد در سالهای اخیر دوران عقد را با دوران نامزدی اشتباه گرفتهاند، اما از نظر اکثر مردم دوران عقد به دورانی گفته میشود که با عقد ازدواج شروع میشود و با شروع زندگی مشترک پایان مییابد. عقد یک پیمان سهگانه است:
1. عقد شرعی: همان صیغه عقد دائم است که شرع مشخص کرده است و در واقع زن و مرد با نام خدا و با اجازه او پیمان میبندند.
2. عقد قانونی: همان ثبت رسمی ازدواج و پذیرش تعهدات قانونی و حقوقی ازدواج است.
3. عقد اجتماعی: منظور حضور خویشان و دوستان و جمعی از مردم در زمان عقد است. حضور جمعی از افراد به عنوان شاهدان جمعی، پیمان زن و مرد را وجهه اجتماعی میدهد. همان طور که ملاحظه میشود عقد ازدواج، یکی از پیمانهای بسیار محکم انسانی است، پیمانی دارای سه گونه تعهد، پیمانی که شرع، قانون و عرف را با هم میآمیزد.
خواستگاری
اگر خواستگاری را به معنای تقاضای ازدواج و پیشنهاد تشکیل خانواده از سوی مرد بدانیم، زمینهای برای ازدواج دختر و پسر است. پیوند ازدواج از طریق خواستگاری، در هر شهر و منطقهای همراه با آداب و رسوم خاصی است که ممکن است از جایی به جایی دیگر متفاوت باشد. از آدابی که در همه اقوام جهان موجود است و به نوعی انجام و رعایت نمودن شرایط آن در بیشتر ملل دنیا لازم بوده و یک نوع ادب اجتماعی به حساب میآید، مسئله خواستگاری است؛ و این بدین معنی است که اطرافیان زمینه ازدواج دختر و پسر را فراهم نمایند. برای این امر میتوان گفت، مادر و خواهر پسر، بهترین افراد برای خواستگاری دختر هستند، و برای دختر نیز پدر بهترین مشاوره میتواند باشد. نکتهای که باید توسط دختر و پسر در خواستگاری رعایت شود طرز صحبت و گفتگو میان آنها است. این گفتگو باید به صورت کنایه و احترام ولی صریح باشد و این به اقتضای رعایت ادب اجتماعی در دستورات اسلام است که به آن تأکید شده است. مسلماً در گفتگوهای اولیه بین دختر و پسر اختلاف نظراتی پیش میآید که طبیعیترین اتفاق میان آنها است. بنابراین اگر طی پرسش و پاسخها هیچ اختلاف نظری وجود نداشته باشد باید به درستی ارتباط کمی شک کنیم، چرا که این یعنی یک نفر خودش را نادیده گرفته تا این ارتباط حتما به ازدواج ختم شود و این نادیده گرفتن پس از مدتی تبعات خودش را نشان میدهد. چرا که هیچکس برای همیشه نمیتواند خودش و رفتارش را طبق سلیقه دیگری تنظیم کند. بنابراین وقتی در حال پاسخ دادن به سوالات طرف مقابل هستیم همانی را بگوییم که به آن باور داریم و وقتی پاسخی میشنویم که انتظارش را نداریم، نگران و ناراحت نشویم.
نامزدی و کارکردهای آن
یکی از مراحل حساس، در زندگی مشترک دو انسان، فاصله بین عقد و عروسی است. چنانچه به این دوران بصورت ظریف و ماهرانه نظر نشود و به وظایف آن دوران دقت نگردد، در بالندگی و پرباری و استحکام دورانهای بعدی تأثیر فراوانی خواهد گذاشت. در دوران نامزدی دو طرف میتوانند با روحیات، خصوصیات، اخلاق و بسیاری از موارد دیگر تا حدودی آشنایی پیدا کنند و در مورد بسیاری از مسائل به توافق برسند.
دوران نامزدی از شیرینترین دوران زندگی به حساب میآید که بعضیها به مبالغه گفتهاند، یک روز دوران نامزدی، بهتر از یک سال دوران بعد از عروسی است. شاید این سخن کمی مبالغه آمیز باشد ولی باید این حقیقت را قبول کرد که دوران نامزدی واقعا از بعضی جهات دوران شیرین و سازندهتر از دوران پس از عروسی است.
نامزدی دارای کارکردهای زیادی است که عمدهترین کارکردهای آن عبارتند از:
1. عمیقتر شدن آشنایی. نامزدی این فرصت را فراهم میکند که نه تنها فرد مقابل را بهتر بشناسیم، بلکه با خانواده و شبکه دوستان و ارتباطهای او بهتر آشنا شویم.
2. آمادگی برای ورود به زندگی مشترک. زندگی مشترک به یک سری آمادگیهایی غیر از آمادگی اقتصادی، آمادگی عاطفی و فکری نیاز دارد.
فرایند نامزدی امکان میدهد فرد به تدریج از خانواده اصلی خود جدا و وقت خود را با خانواده همسر و فردی که قرار است در آینده همسرش شود بگذراند.
3. قطعیت در تصمیم گیری. در دوران نامزدی فرد این فرصت را دارد که تصمیم خود را بازنگری کند. با شناخت بیشتری که نسبت به نامزد خود پیدا میکنیم به درستی و نادرستی انتخاب خود بهتر پی میبریم و در صورتی که تصمیم درستی گرفته باشیم طبیعتا با اطمینان بیشتری آن را ادامه میدهیم. ولی اگر احیانا متوجه شویم که انتخاب ما انتخاب درستی نبوده است، این فرصت وجود دارد که بدون آسیب جدی از یکدیگر جدا شویم. بنابراین نامزدی این امکان را فراهم میکند که انتخاب همسر در دو مرحله اتفاق بیفتد:
مرحله اول ابتدای نامزدی است که افراد به یکدیگر قول ازدواج میدهند و با هم نامزد میشوند.
مرحله دوم در پایان نامزدی است که افراد تصمیم به عقد رسمی میگیرند.
به لحاظ قانونی و عرفی این حق به نامزدها داده شده است در صورتی که به هر دلیلی نخواستند با یکدیگر ازدواج کنند، از هم جدا شوند.
تأثير عفاف و حجاب بر خانواده
یکی از عوامل مهم در حفظ و ثبات خانواده، محدودیت ارضای غریزه جنسی به چارچوب خانواده است. برترین شیوه برای ایجاد این محدودیت که ضامن سلامت خانواده و به دنبال آن سلامت اجتماع است رواج فرهنگ عفاف و حجاب و نهادینه ساختن آن در میان افراد جامعه است که این امر به بهترین شکل میتواند در روند جامعهپذیری فرزندان در خانواده به انجام برسد. برای بررسی این مسأله همچنین شناخت آثار عفاف و حجاب در خانواده و به دنبال آن درجامعه در ابتدا به مفهوم شناسی این دو واژه پرداخته میشود.
تعریف عفاف و حجاب
حجاب در لغت معانی مختلفی دارد مانند: پوشش، پرده، منع و آنچه میان دو چیز واقع شود. در زبان عربی به ابرو از آن جهت حاجب میگویند که به عنوان پرده و مانعی برای چشم در برابر شعاع خورشید عمل میکند. این واژه در اصل بر موانع جسمانى اطلاق مىگردد، ولى برخى مواقع به موانع معنوى نیز حجاب گفته مىشود. تعبیر حجاب با همین معنا در آیه 51 سوره شورى و نیز در آیه 53 سوره احزاب به كار برده شده است. در دستورى كه امیرالمومنین(علیه السلام) به مالك اشتر نوشته است مىفرماید: در میان مردم باش كمتر خود را در اندرون خانه از مردم پنهان كن. حاجب و دربان تو را از مردم جدا نكند بلكه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار ده. «استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتاً جدید است». در اصطلاح فقهی حجاب، پوشش زن در برابر بیگانه است، اما فقهاء در کتب فقهی از این واژه کمتر استفاده نمودهاند و بیشتر برای بیان این معنا از واژه¬های «ستر» و «نظر» بهره گرفتهاند.
در نظام ارزشی اسلام مسأله حجاب از اصول پذیرفته شده است و در وجوب آن هیچ تردیدی نیست تمام فقهای شیعه و اهل تسنن بر آن اتفاق نظر دارند و مهمترین دلیل وجوب حجاب آیات قرآن است.
عفاف واژهای عربی است که فرهنگ اسلامیو دینی وارد زبان فارسی شده است. این واژه با فتح حرف اول، از ریشه «عفت» است، راغب اصفهانی در مفردات خود، عفت را اینگونه معنی میكند: «عفت، پدید آمدن حالتی برای نفس است كه به وسیله آن از فزون خواهی شهوت جلوگیری شود». پایه عفاف، خویشتن داری است و ردپایی از جنسیت یا اختصاص به جنس خاص (زن) در معنی لغوی عفاف، وجود ندارد.
در لغتنامه دهخدا نیز چنین آمده است: «عفاف: پارسایی و پرهیزگاری، نهفتگی، پاكدامنی، خویشتن داری». دكتر معین در فرهنگ فارسی معین آورده است: «عفاف: پارسایی، پرهیزگاری، پاكدامنی، در تداول غالبا به كسر اول تلفظ میكنند». بنابراین در گویش فارسی، عفاف به كسر اول و به معنی پاكدامنی به كار میرود. بهطور کلی میتوان گفت؛ عفت یا عفاف نیرویی درونی است که موجب خویشتنداری انسان در مقابل افراط در ارضای غریزههای مختلف است. علامه طباطبائی نیز عفاف را از اصول فضیلتهای انسانی میداند و پس از آنکه قوای شهوانی، غضبی و فکری را منشأ و خاستگاه تمامیاخلاق انسانی بر میشمرد، میگوید:
«حد اعتدال در قوه شهوانی عفاف و افراط و تفریط در آن شره و خمود نامیده میشود».
گونههای حجاب: در اندیشه قرآن، برخلاف آنچه شهرت یافته، حجاب تنها منحصر به پوشش ظاهر نیست، بلکه حجاب پوششی، تنها یک نمونه از دستورات قرآنی در مورد آن است. دستور دیگر قرآن کریم درباره حجاب، به شیوه مخصوصی از سخن گفتن و کارکرد آن در مناسبات اجتماعی زنان نظر دارد؛ «و لا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً»؛ در این آیه قرآن کریم علاوه بر مشروعیت دادن سخن گفتن زن و مرد نامحرم، زنان را از سخنان لطیف و تحریکآمیز و یا استفاده از لحن و طنین خاص در صدا منع میکند. خداوند در دستور دیگری به زنان توصیه میکند که در معاشرتها و تعاملات خود با مردان رفتار مناسبی داشته باشند و از تبرج و خودنمایی بپرهیزند. بنابراین میتوان گونههای مختلفی را برای حجاب نام برد.
حجاب پوششی
در سوره احزاب، در يك فرمان، خداوند از پيامبر(ص) خواسته است تا همسران و دختران خود و نيز همسران اهل ايمان را، به رعايت و حفظ نوعی از پوشش دعوت كند تا از اين رهگذر مورد اذيّت قرار نگيرند:
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ..»؛ اي پيامبر به همسر و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب ها [روسریهای بلند] خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار برای آنكه شناخته شوند و مورد اذيت وآزار قرار نگيرند مناسبتر است.
در این آیه حجاب به مفهوم پوششی است كه كاركرد مصونيت بخشی و بازدارندگی از آلايشها و مزاحمتها را دارد. درسوره نور، بخش ديگری از پوشش و حجاب را برای زنان مسلمان ذکر شده است:
«وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ»؛ و زينت خود را جز آن مقدار كه نمايان است آشكار ننمايند و (اطراف) روسریهای خود را بر سينه خود افكنند تا گردن وسينه آنها پوشانده شود.
در معنا و مراد «زينت» در آيه شريفه، مفسران و فقيهان، ديدگاهها و آرای مختلف ارائه داشتهاند؛ برخي آن را به معنای موضع زينت، پارهای نيز به معنای زيورهايی مانند دستبند و انگشتر میدانند كه زنان استفاده میکنند و گروهی نيز هر دو را، در حوزه معنای زينت و مقصود شارع جای میدهند، آثار اين تفاوت نظر و ديدگاهها، در شيوه و مقدار پوشش و نيز در اين ساحت پديدار میشود كه بر اساس يك معنا، تمامي جسم زنان، زينت و دارای ويژگی اثرگذاری و جلب توجه و نگاه ديگران محسوب میشود كه خود، برآيندهای افزون روانی، اجتماعی، فقهی و... در پی خواهد داشت؛ اما به هر ترتیب مسلم است كه بايد بخشهايی از بدن زنان كه موضع زينت و زيور است از ديد و منظر نامحرمان، پوشيده باشد. چه حتی اگر مراد از زينت زيورهای زنان باشد، پوشيده داشتن زيورها، بدون پوشاندن مواضع زينت در بدن، ميسّر نيست.
حجاب گفتاری
در آیه دیگری خداوند درباره حجاب، به شيوه مخصوصی از سخن گفتن و كاركرد آن در تعامل اجتماعی زنان با مردان، نظردارد، بدون آنكه از واژه حجاب استفاده كند:
«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» ای همسران پيامبر، شما همچون زنان معمولی نيستيد، اگر تقوا پيشه كنيد، پس به گونه¬ای هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند و به شایستگی سخن بگویید».
آيه شريفه در ابتدا اصل مشروعيت و جواز اصل سخن گفتن زن با مرد نامحرم را بیان نموده است، سپس سخن گفتن زنان با مردان نامحرم را بر دوگونه تقسيم كرده است؛ سخن گفتن معمولي و متعارف است كه درآن تغييری در آهنگ صدای زن رخ نمیدهد و نيز واژههای مورد استفاده، واژههای معمول و متعارف هستند و نوع دوم؛ آن گفتنی است كه درآن واژهها لطيف وتحريك آميز باشند و يا با لحن خاصی ادا میشود. قرآن كريم از قسم دوم نهی كرده است و چنين استدلال كرده است كه سخن متعارف و معمولی از طمع و انگيزش هوس افراد مريض و بيماردلی به سوی زنان كه با احساس هر زمينه و کوچکترین تمایل، در پی بهره جويی وكامجويی برمیآيند، جلوگيری میكند.
حجاب رفتاری
قرآن کریم در مورد برخی از رفتارهای زنان در تعامل و معاشرت با مردان نیز توصیههایی دارد چرا که این رفتارها حامل پیامهایی برای طرف مقابل است، یعنی دربردارنده دعوت به سوی طهارت و پاکدامنی یا انحراف و آلودگی میباشد. در قرآن كريم نمونههایی از اينگونه رفتارها ياد شده و به مسلمانان به ويژه زنان دستور داده شده است كه از این شيوههای رفتاری بپرهيزند.
تبرج: خداوند در قرآن کریم زنان را از رفتار و حضوری که باعث جلب توجه دیگران و در نتیجه تحریک مردان گردد، بازداشته است. این شیوه رفتاری در قرآن با نام «تبرج» ذکر شده است:
«وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّه الأولَى»؛ هم چون دوران جاهليت نخستين در ميان مردم ظاهر نشويد. علامه طباطبایی در مورد «تبرّج جاهلی» مي نويسد: تبرّج، خود را نشان دادن برای مردم است، بدان سانكه ساختمآنهای رفيع در چشم بينندگان، خود نمايی میكنند». یکی از اقسام تبرج و رفتارهای محرک راه رفتنی است كه زنان از سر عشوهگری، جلب توجه ديگران و نماياندن خود و زيورهای خويش به بينندگان چنان راه میروند که قرآن به آن اشاره میکند:
«وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ» و هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانیشان دانسته شود (و صدای خلخالی كه بر پا دارند به گوش برسد).
البته قبل از اسلام، در ميان عرب جاهلي، خلخال بستن بر پای زنان، رايج و مرسوم بوده است. هنگام راه رفتن و محكم خوردن پا بر زمين، بر اثر صدای زيورها و خلخال، بهطور معمول، نگاهها به طرف زنانی كه چنين راه میرفتند جلب میشد. از اين رو قرآن، زنان مسلمان را از اينگونه راه رفتن منع میكند. علت تحريم اين شيوه راه رفتن در آیه «ليعلم مايخفين من زينتهن» نشان دهنده آن است كه ملاك حرمت، راه رفتنی است كه توجه ديگران را جلب كند و زمينه مزاحمت و يا فساد را فراهم آورد، هرچند، پا بر زمین کوبیده نشود و يا زيور و خلخالی بر پا نباشد.
غض بصر: خداوند در آیات سوره نور به نوع دیگری از حجاب رفتاری اشاره کرده و خطاب به مردان و زنان مسلمان میفرماید:
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ - وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ... »؛ به مؤمنان بگو چشمهای خود را (ازنگاه به نامحرمان) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند، اين برای ایشان پاكيزهتر است، خداوند از آنچه انجام میدهند، آگاه است... و به زنان با ايمان بگو چشمهای خود را (ازنامحرمان) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند.
علامه طباطبايي در مورد واژه غض میگويد: «الغض اطباق الجفن علي الجفن» غض، بر روی هم نهادن پلك چشم است. بر اساس اين معنا، برهم نهادن پلک چشمها و كنايه از نگاه نكردن و چشم پوشی مردان از زنان و زنان از مردان نامحرم است. برخی نیز غض را، فرو كاستن نگاه يعنی «خيره نشدن» معنا كردهاند. راغب در مفردات آورده است: «الغض النقصان من الطرف والصوت وما في الاناء». غض؛ فروكاستن ازنگاه يا صدا است ونيز به معنای كم كردن چيزی است كه درظرف وجود دارد.
رابطه حجاب و عفاف: در مورد رابطه عفاف و حجاب دیدگاههای متفاوت و گاه متناقضی وجود دارد؛ گاه گفته میشود عفاف غیر از حجاب است و بیحجابی زنان به منزلی بیعفتی و انحراف آنها نیست چنانکه ویل دورانت میگوید: «عفت با لباس پوشیدن هیچ رابطهای ندارد» عدهای نیز معتقد به یکی بودن عفاف و حجاب هستند. دیدگاه سومینیز وجود دارد که علاوه بر اینکه آنها را دو مقوله جداگانه میداند، به ارتباط متقابل و عمیق آن دو معتقد است. با توجه به مفهوم واژه عفاف و حجاب میتوان گفت که در هر دو معنای منع و امتناع وجود دارد، اما تفاوت بین منع و بازدارندگی حجاب و عفاف، تفاوت ظاهر و باطن است، چون عفت یک حالت درونی است منع و بازداری آن نیز مربوط به باطن و درون است بر عکس حجاب که این معنا در آن ظاهری است، اما میان آن دو ارتباط گستردهای وجود دارد. یعنی هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه باطنی و درونی عفت تاثیر بیشتری دارد و هر چه عفت درونی و باطنی بیشتر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر در مقابل نامحرمان میگردد. قرآن مجید نیز به این تاثیر و تاثر متقابل اشاره فرموده است.
«وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَهٍ»:
آیه شریفه نخست به زنان سالمند اجازه میدهد که بدون قصد تبرج و خودنمایی، لباسهای رویی خود مثل چادر را در مقابل نامحرم برداند، ولی در نهایت عنوان میکند: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباسهایی مثل چادر رانیز بر ندارند، بهتر است.
همچنین حجاب نشانه و نماد پاکدامنی نیز به شمار میرود، به این معنا که حجاب ظاهری نشانهای از مرحله خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. در مقابل این سخن برخی تخلفات و انحرافات عدهای از زنان با حجاب را مطرح کرده و بدین وسیله حجاب و پوشش ظاهری را برای ایجاد عفاف ناکارآمد جلوه میدهند. میتوان گفت این عده از زنان هر چند حجاب ظاهری را رعایت کنند اما مشکل آنها، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است، اگر این نیروی درونی به عنوان عفاف در آنها وجود داشت، رفتار آنها نیز بر اساس همان شکل میگرفت. البته همانگونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. پس میتوان رابطه عفاف و حجاب را از نوع رابطه ریشه و میوه دانست، یعنی حجاب میوه عفاف و عفاف، ریشه حجاب است. بنابراین سخن برخی از افراد با رد حجاب ظاهری و اعتقاد به داشتن قلب پاک، صحبتی گزاف و بیمعنا خواهد بود. بیشک درون پاک، ظاهر و بیرونی پاک میپروراند و هرگز میوه ناپاک بیحجابی، محصول قلب پاک نخواهد بود. بنابراین با رد دو دیدگاه نخست در مورد ارتباط عفاف و حجاب بهطور منطقی به تأیید دیدگاه سوم میرسیم. در نتیجه میتوان گفت عفاف در مقایسه با حجاب امری کلی است و وجود نیروی عفاف به عنوان یک صفت نفسانی و ارادی سبب میشود انسان به نیازها و غرایز وجودی خود پاسخی عاقلانه و مناسب بدهد و از افراط و تفریطها بپرهیزد. حجاب به عنوان یک از شاخه از درختچه عفاف، بخش مهمی از آن محسوب میشود و راهکاری مهم برای نهادینه ساختن امر عفاف است.
حجاب و تحکیم خانواده: خانواده مهمترین مکان نمود آثار مثبت ایجاد و گسترش امر حجاب در جامعه است بدین ترتیب که رعایت آن موجب اختصاص يافتن التذاذهای جنسی به محيط خانواده و در چارچوب ازدواج مشروع است. این اختصاص، موجب پيوند و اتصال قويتر زن و شوهر، و در نتيجه استحكام بيشتر كانون خانواده میگردد؛ و برعكس، زیانبارترین آثار فقدان حجاب در نهاد خانواده است که مهمترین آنها عبارتند از:
نبود حجاب در جامعه موجب کاهش تمایل جوانان به تشکیل خانواده میشود چون در اثر ازدیاد زنان بی حجاب و همراه با آرایش و عشوه گر و احیانا بیبندو بار، مردان تمایل کمتری به ازدواج خواهند داشت. چراکه زنان رنگارنگ و آرایش کرده در همه جا حاضر بوده و مردان با دیدن و ارضاء شدنشان با کمترین هزینهها و بدون داشتن هیچ مسئولیتی، تصور میکنند با ازدواج خود را محدود خواهند کرد.
زنان با حجاب هم در تحکیم خانواده شخصی خود و هم در تحکیم خانواده دیگران نقشی بزرگ ایفا میکنند؛ آنها مردان دیگر را از تمتعات خارج از چهارچوب خانواده خود محروم کرده و اعتماد همسر خود را به پاکی و طهارت خود جلب میکنند. آنها با رعایت پوشش و ایجاد حریم در برابر مردان بیگانه مهمترین مولفه سامان دهنده روابط سالم زن و مرد در اجتماع هستند و خودشان را از صورت کسانی که خواسته یا ناخواسته رقیبانی در برابر همسر مردان دیگر قرار میگیرند و مردان را به خود و زیباییهای خود میخوانند، خارج میکنند. این امر به خودی خود باعث پدید آمدن جاذبههای بیشتر همسران برای یکدیگر میشود. شهید مطهری در این زمینه مینویسد:
«فلسفه پوشش و منع کامیابی جنسی از غیر همسر مشروع، از نظر اجتماع خانوادگی این است که همسر قانونی ِ شخص از لحاظ روانی عامل خوشبخت کردن او بشمار برود؛ درحالیکه در سیستم آزادی کامیابی، همسر قانونی از لحاظ روانی یک نفر رقیب و مزاحم و زندانبان به شمار میرود و در نتیجه کانون خانوادگی براساس دشمنی و نفرت پایهگذاری میشود... (سیستم روابط آزاد) همچنین باعث میشود که پسران تا جایی که ممکن است از ازدواج و تشکیل خانواده سرباز زنند و فقط هنگامیکه نیروهای جوانی و شور و نشاط آنها رو به ضعف و سستی مینهد، اقدام به ازدواج کنند و در این موقع، زن را فقط برای فرزند زادن و احیانا برای خدمتکاری بخواهند».
يكی از نويسندگان، تأثير برهنگی را اضمحلال و خشكيدن درخت تنومند خانواده از طریف مقایسه افراد دانسته و اينگونه بيان كرده است:
«در جامعهای كه برهنگی بر آن حاكم است، هر زن و مردی، همواره در مقايسه است؛ مقايسه آنچه دارد با آنچه ندارد؛ وآنچه ريشه خانواده را میسوزاند اين است كه اين مقايسه آتش هوس را در زن و شوهر و مخصوصاً در وجود شوهر دامن میزند. زنی كه بيست يا سی سال در كنار شوهر خود زندگی كرده و با مشكلات زندگی جنگيده و درغم و شادی او را شريك بوده است، پيداست كه اندك اندك بهار چهرهاش شكفتگی خود را از دست میدهد و روی در خزان میگذارد. در چنين حالی كه سخت محتاج عشق و مهربانی و وفاداری همسر خويش است، ناگهان زن جوانتری از راه ميرسد و در كوچه و بازار اداره و مدرسه، با پوشش نامناسب خود، به همسر او فرصت مقايسهای میدهد؛ و اين مقدمهای میشود برای ويرانی اساس خانواده و برباد رفتن اميد زنی كه جوانی خود را نيز بر باد داده است».
از دیگر آثار حجاب که باعث استحکام خانواده میشود توجه به معیارهای صحیح در انتخاب و گزینش همسر است. بیحجابی و نمایش جاذبههای جنسی توسط زنان در جامعه موجب میشود معیارهای اخلاقی و اعتقادی در انتخاب همسر جای خود را به مظاهر زیبایی ظاهری و بیرونی بدهد، و شاید اندک زمانی پس از ازدواج، زوجین شاهد اختلافات و در نهایت جدایی و طلاق باشند.
فلسفه حجاب
حفظ کرامت و شخصیت زن: اگر نگوییم همه زنان، باید گفت بیشتر زنان علاقمن هستند جدای از زیباییهای جسمانی و خصوصیات ظاهری مورد توجه قرار گیرند و قبل از اینکه نگاه جنسی به آنها شود به عنوان یک انسان دارای فضیلت و دارای استعداد شناخته شوند و به اعتبار شخصیت انسانیشان در جامعه ارزشمند باشند نه اینکه بخاطر زیبائیهای جسمانی مورد ارزیابی قرار گیرند و بسیاری از کمالاتشان تحت الشعاع ظواهرشان ناشناخته و پنهان باقی بماند.
اسلام نگاه دنیای امروز را به زن به عنوان یک کالای مصرفی و یک وسیله جنسی برای تبلیغ کالاهای مختلف و عاملی برای جذب مشتری و ... نمیپذیرد. به همین دلیل است که حفظ هویت واقعی زن را در گرو پوشش و حجاب اسلامیمیداند. بهطور طبیعی زنانی هم که میتوانند با ویژگیهای اخلاقی خاص و علم و دانش و بصیرت و کرامت نفس شناخته شوند هرگز خود را ملعبه دست دیگر افراد از بوالهوسان جامعه تا استعمارگران و سیاستمداران و فعالان اقتصادی قرار نمیدهند و نیازی به خودنمایی و تجملگرایی ندارند. در مقابل کسانی که بهرهای از هویت انسانی و سرمایههای معنوی و اخلاقی ندارند کمبود خود را با عرضه ظاهر و اندامشان در جامعه جبران میکنند و تنها به عنوان یک زن مطرح میشوند و نه به عنوان یک انسان و اگر هم استعداد و خلاقیتی دارند هرگز شکوفا نخواهد شد. امیرالمومنین علی«علیه السلام» میفرماید: من لم تقوٌمه الکرامه قومته الاهانه؛ کسی که کرامت و شخصیت انسانی، او را استوار نساخت اهانت و پوچی زندگی او را ادب خواهد کرد. آیتالله جوادی آملی در این زمینه مینویسد:
در هر بخشی و هر بعدی از ابعاد برای سیر به مدارج کمال بین زن و مرد تفاوتی نیست منتها باید اندیشهها قرآن گونه باشد، یعنی همانگونه که قرآن بین کمال و حجاب و اندیشه و عفاف جمع نمود، ما نیز در نظام اسلامی بین کتاب و حجاب جمع میکنیم یعنی عظمت زن در این است که مردان بیگانه را نبیند و مردان بیگانه هم او را نبینند. قرآن کریم وقتی از حجاب سخن میگوید میفرماید: حجاب عبارت است از یک نحوه احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زنی که نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند لذا نظر کردن به زنان غیر مسلمان را بدون قصد تباهی جایز میدانند و علت آن این است که زنان غیر مسلمان از این حرمت بیبهرهاند.
تقویت امنیت اجتماعی زنان: قرآن کریم به صراحت حجاب را عاملی برای کم شدن زمینه آزار زنان دانسته است: «یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین من جلابیبهن ذلک أدنی أن یعرفن فلایوذین و کان الله غفوراً رحیماً»؛ ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو جلبابها (روسریهای بلند) خود را بر خویش افکنند این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتراست. قرآن کریم در این آیه حجاب را موجب به حیا و عفت شناخته شدن زنان و عدم ایجاد مزاحمت برای آنان میداند تا بتوانند با حفظ حریم خود از هر نوع گزند و سوءاستفاده و تحقیر افراد هوسران دور شوند. امروزه این دیدگاه در میان آسیبشناسان مطرح است که هرگاه شخص یا گروهی در زمینهای آسیب پذیرند، لازم است زمینههای آسیب خود را با تدابیری تا حد امکان پنهان نمایند. یکی از سازمانهای زنان نیز که زنان را در موضوع جنسی آسیبپذیر میبیند، سیزده توصیه به آنان ارائه کرده است که از جمله آنها حضور نیافتن در اماکن خلوت، معاشرت نکردن با افراد غریبه، تنها نبودن در خیابان یا محوطه دانشگاهها در ساعات پایانی شب و همراه داشتن چیزی که به مثابه سلاح دفاعی عمل کند.
عدم امنیت زنان امروزه یکی از معضلات اجتماعی جوامع است و سیل تجاوزهای به عنف و انواع خیانتها و جنایتهای دیگر محیط را برای زنان ناامن کرده است و گزارشهای ناگوار و تکاندهندهای از رسانههای گروهی دنیا در این زمینه در اختیار افکار عمومی قرار داده میشود.
حمایت از خانواده در کارکرد جنسی: انحصار رابطه جنسی در خانواده یکی از عوامل ثبات و استحکام آن است، در مقابل با گسترش زمینه ارتباط با زنان در جامعه، که نبود پوشش مناسب زنان از مهمترین عوامل آن به شمار میرود، رابطه آزاد جنسی نیز در جامعه رواج مییابد و این کارکرد مهم خانواده در روابط جنسی محدود و ضعیف میشود. بدین ترتیب کمترین پیامد ابتذال در پوشش و سهلانگاری در روابط، کاهش موقعیت زن در خانواده و تغییر ذائقه جنسی است. در دهههای اخیر تغییر ذائقه جنسی در برخی جوامع سبب رویکرد جوانان به روابط آزاد جنسی، همجنسگرایی، و رابطه جنسی با حیوانات شده است. در این صورت نه تنها رابطه جنسی زن و مرد در خارج از خانواده طبیعی تلقی میشود بلکه انحصار ارتباط جنسی با همسر مایه تعجب یا حتی تحقیر است.
سلامت جسمی و روانی در جامعه: بیشک نبود حریم میان زن و مرد، هیجانها و التهابهای جنسی را افزایش داده و تقاضای رابطه جنسی را به صورت عطش روحی و خواست اشباع نشدنی درمیآورد. جنبه جسمیمیل جنسی شبیه سایر امیال غریزی همچون خوردن و آشامیدن، پس از رفع احتیاج از بین میرود اما جنبه روحی آن پدیدهای متفاوت است. شهید مطهری در این زمینه میگوید: «نهایت جهالت است که غریزه جنسی یا غریزه قدرت طلبی یا پول پرستی بشر را از این قبیل (مانند نیاز به غذا) بدانیم و توجه خود را تنها به جنبههای محرومیت و اشباع نشدن غریزه معطوف کنیم و عوارض حیرتآور و پایانناپذیر جهت مخالف را نادیده بگیریم. اگر انسان در این زمینهها مانند حیوانات ظرفیت محدود و پایان پذیری میداشت به مقررات سیاسی و اقتصادی و جنسی احتیاجی نبود..».
یکی دیگر از آثار مهم وجود حجاب در جامعه، حفظ سلامتی و دوری از بیماریهای مختلف است. نبود پوشش مناسب زنان و به دنبال آن بی بند و باری و لجام گسیختگی جنسی علاوه بر اثرات روحی و روانی، پیامدهای جسمیزیادی را به دنبال دارد، درحالیکه بسیاری از این عوارض و بیماریها آفریده خود انسانها هستند بلاهایی همچون ایدز که همه ساله میلیاردها دلار صرف درمان و ساختن واکسن برای پیشگیری از آن میشود توسط انسانهای بی بندوبار و لجام گسیخته به وجود آمده است.
در کشورهایی که اصول اخلاقی رعایت نمیشود و از مذهب نیز فاصله گرفتهاند آمار مبتلایان بیشتر است، در مقابل کشورهایی که به اخلاقیات معتقدند و حجاب و پوشیدگی زنان نیز در آنجا بیشتر است تعداد این بیماران کمتراست و هرجا که فرهنگ غرب و به دنبال آن فرهنگ برهنگی و بی بندو باری رواج مییابد این بیماریها نیز شیوع بیشتری پیدا میکند و همه اینها ساخته دست انسانهای جاهلیت قرن بیستم است. در تحقیقات جدید ثابت شده است زمانی که زمینه کامیابی و ارضای غرایز بعد از تحریک آن فراهم نباشد، روان شخص در فشار قرار میگیرد و رفته رفته ظرفیت عصبی او به انتها میرسد در این هنگام به سرعت هورمونهای آزاردهنده سمی در خون ترشح میشود و در زمانی کمتر از یکدهم ثانیه، مغز که با شبکههای ارتباطی به سراسر بدن وصل است به کمک غده هیپوفیز و فرمانهای مرکز هیپوتالاموس این سم را به همه اعضاء روانه میکند. این معنا در تعبیری دقیق ازامام صادق(ع) چنین آمده است: نگاه به نامحرمان تیری از تیرهای زهرآگین ابلیس است.
امام رضا«علیه السلام» فرمودهاند: کما أحدث العباد من الذنوب ما لم یکونوا یعلمون احدث الله لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون؛ هرگاه بندگان، گناهان جدیدی به وجود آورند که تا کنون مرتکب آن نمیشدند خداوند هم بلاهای تازهای به وجود میآورد که تا کنون نمیشناختند.
بررسی شبهات حجاب
حجاب ویژه زنان پیامبر(ص): گفته میشود حجابی که در آیات قرآن از آن ذکر شده فقط مختص زنان پیامبر است و بر دیگر زنان مسلمان وجوبی ندارد. زیرا مخاطب این آیاتی نظیر «یا نساء النبی لستنّ کأحد من النّساء..». و ... فقط همسران رسول خدا(ص) میباشند.
پاسخ: روشن است که برخی از آیات عمومیت دارند و مختص همسران پیامبر(ص) نیستند مانند آیه 59 احزاب و 31 نور، همچنین آیاتی که زنان پیامبر را مخاطب قرار دادهاند به تعلیلهای عام ختم میشوند، مانند «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن» همچنین به جز آیات قرآن روایات بسیاری وجود دارد که بر لزوم حجاب دلالت میکند. اجماع فقها بر این مسأله نیز دلیل دیگری بر وجوب آن برای همه زنان است. اما اینکه چرا در برخی از آیات عنوان زنان و دختران پيامبر(ص) به ويژه ياد شده است گذشته از بحث شأن نزول، میتواند به اين جهت باشد كه خانواده پيامبر(ص) باید دراجرای آموزههای دينی، مسؤليت بيشتری احساس كنند و با پيشگامیدر اين عرصه همانند ساير عرصهها، یک الگوی عينی و عملی برای جامعه ارائه دهد.
حجاب، عامل افزایش التهاب: برخی اعتقاد دارند که داشتن حجاب هر چند در ابتدا زمینههای لذت جویی زن و مرد را از میان برمیدارد، بلکه بر طبق اصل و قاعده «الإنسان حریص علی ما منع» آنها را حریصتر و آزمندتر میکند و باعث افزایش تشویش و التهاب شده و زمینه سوءاستفاده بیشتر میشود. عقیده دارند پوشش و ایجاد محدودیت در روابط و معاشرتها باعث افزایش التهابات میشود. این افراد در واقع پیرو مکتب فروید هستند و معتقدند ناکامیهای جنسی است که باعث محرومیتها و اختلالات روانی است و اگر مدتی موضوعات و مسائل منافی عفت در جامعه رواج یابد جذابیت آنها کاسته میشود و مردم نیز علاقه چندانی به آنها نخواهند داشت.
همچنین گفته میشود: «در زندگی واقعی برخی از زنان با حجاب، پوشش را وسیله جلب نظر مردان قرار میدهند و به بهانه مرتب کردن چادر یا روسری آن را باز میکنند و اندام و لباس خود را فرا دید دیگران میگذارند».
پاسخ: استاد شهید، مرتضی مطهری در پاسخ به این افراد مینویسد: «این سخن ممکن است در مورد یک موضوع خاص و یک نوع بیعفتی بالخصوص صادق باشد ولی در مورد مطلق بی عفتیها صادق نیست یعنی از یک نوع خاص بی عفتی خستگی پیدا میشود ولی نه بدین معنا که تمایل به عفاف جانشین آن شود بلکه به این معنی که آتش و عطش روحی زبانه میکشد و نوعی دیگر را تقاضا میکند و این تقاضا هرگز تمام شدنی نیست. راسل در کتاب زناشویی و اخلاق اعتراف میکند که عطش روحی در مسائل جنسی غیر از حرارت جسمی است. آنچه با ارضا تسکین مییابد حرارت جسمیاست نه عطش روحی».
نمونه بارز این سخن را میتوانیم در حرمسراهای پادشاهانی همچون خسروپرویز ببینیم که هزاران زن در حرمسراهای خود داشت ولی باز هم تقاضای زنان جدید میکرد و یا در دنیای غرب که با رواج مکتب فروید و آزادیهای مطلق جنسی نه تنها به بیعلاقگی نرسیدند بلکه هر روز بر دامنه فساد افزوده میشود و حال دیگر این مسأله به زنان و مردان محدود نیست بلکه هر روز آمارها و قوانین جدیدی در مورد تجاوز به کودکان و همجنس بازی را مشاهده میکنیم چراکه روح بشر بسیار حساس و تحریک پذیر است و تنها با تعدیل و رام کردن غرایز سرکش است که سلامت روحی و روانی فرد تأمین میشود.
البته میتوان گفت شاید پوشیده بودن، اندکی حساسیت مشاهده را بیفزاید، ولی میان «حساسیت» و «تحریک» تفاوت عمدهای وجود دارد. به علاوه اغلب مردم به اشتباه، مفهوم حجاب را فقط پوشش اندام (مثلا چادر) میدانند، در حالی که حجاب مجموعهای از رفتارهاست که پوشش صحیح اولین مرحله آن است، نه همه آن. پس هیچ پوششی کامل نیست مگر این همراه با رفتارهایی نظیر عدم تبرج و حیا گردد. پوشش زن زمانی مانع از تحریک هوسهاست که زن به وسیله عامل دیگر بییندگان را تحریک نکند.
حجاب، امری شخصی است: هرگز نمیتوان حجاب را مسألهای کاملا شخصی دانست، زیرا به یقین تأثیرهای اجتماعی انکارناپذیری دارد. اگر حجاب امری صرفاً شخصی بود چرا برخی دولتهای غربی از حضور زنان و دختران باحجاب در اماکنی مانند دانشگاه مخالفت میکنند؟ آنچه محدوده شخصی حجاب تلقی میشود، حضور زنان در محیطهای بسته مانند خانهها و مهمانیهای خصوصی است، وگرنه حضور زنان در خیابآنها، سینماها، فروشگاهها و سایر اماکن عمومیبدون رعایت پوشش به دلیل تأثیرگذاری در رفتار و احساسات دیگران، هرگز امری شخصی تلقی نمیشود. افرادی هستند که تمایل ندارند فرزندانشان در محیطی قرار بگیرند، که زنان با پوشش نامناسب در آن حضور دارند و برای افراد مختلف جامعه زمینه خیال پردازی، مشکلات اخلاقی و جنسی را ایجاد کرده و آرامش فکری را از آنها سلب میکنند. پس تأثیر اجتماعی این مسأله قابل انکار نیست و رعایت نکردن حد پوشش زنان در جامعه را نمیتوان بهطور کامل فردی و شخصی دانست.
حجاب؛ مخالفت با فطرت زن: به عقیده برخی تبرج و خودنمایی جزئی از غرایز فطری زن است که حجاب و منع او از ارتباط با مردان، باعث عدم پاسخگویی به این نیاز فطری و سرخوردگی او میشود.
پاسخ: برتراند راسل از طرفداران آموزه آزادی غریزه است، یعنی باید غرائز انسانی را به حال خود رها کرد تا پس از ارضا و اشباع تسکین یابند. بر اساس این دیدگاه زنان باید آزاد باشند تا غریزه مطلوب واقع شدن و جلوهگری خویش را با نمایش دادن ظرافتها و زیباییهای خود اقناع سازند. این امر موجب بیبند و باری در منش و پوشش زن است که بیتردید به دنبال آن تحریک بدون ضابطه و نامحدود غرایز جنسی و ارضای بدون قانون و بیضابطه آن را خواهیم داشت. از سویی تقاضای نامحدود انجام نشدنی است و همواره همرا با نوعی احساس محرومیت است زیرا «بهطور کلی در طبیعت انسان از نظر خواستههای روحی، محدودیت در کار نیست. زیرا انسان روحاً طالب بینهایت آفریده شده است».
حجاب، عامل رکود جامعه
این شبهه نمایانگر این تلقی است که حجاب به معنای گوشه نشینی و انزوای زنان جامعه و مانع فعالیت و حضور مثبت آنها در عرصههای مختلف اجتماعی است. تجربه نشان داده است که اختلاط زن و مرد که بهطور معمول نتیجه عدم رعایت پوشش مناسب و کشف حجاب است، آسیبها و مفاسد فراوانی به دنبال دارد مانند افت تحصیلی در مراکز آموزشی مختلف، انحطاط اخلاقی، افزایش مصرف لوازم آرایشی، افزایش مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر و ... و رکود جامعه بیشتر در اثر همین عوامل است.
بنا بر نقل تاریخ زنان در زمان پیامبر اکرم(ص) با داشتن حجاب و پوشش در مشاغل رایج آن زمان مانند فروشندگی، پرستاری، کار در مزرعه، تجارت و ... حضور مستمر داشتند. از سویی حضور فراگیر زنان با حجاب بعد از پیروزی انقلاب اسلامیدر عرصههای مختلف آموزشی، اقتصادی، هنری و ... شاهد این مدعاست.
راههای گسترش فرهنگ عفاف: فرهنگسازی در زمینه عفاف و حجاب به عنوان یکی از باورهای اصیل دینی، امری است که باید آگاهانه و با ابزارها و شیوههای موثر در جامعه انجام شود. پیکره جامعه شامل فرد، خانواده و جامعه است. فرهنگ سازی درست، در سه مرحله نهادینه ساختن، ترویج و گسترش باورهای نهادینه شده، و حفظ و نگهداری باورهای نهادینه شده و ترویج یافته شکل میگیرد. هر کدام از این مراحل باید در پیکره جامعه با ابزارهای لازم صورت بگیرد.
خانواده: از آنجا که فرزندان، اولین الگوهای رفتاری خود را از خانواده میگیرند، خانواده مهترین عامل در حفظ و انتقال فرهنگ عفاف در جامعه است. آموزش در خانواده از دو طریق صورت میگیرد:
آموزش مستقیم به فرزندان در قالب ارتباط کلامیو امر و نهی و ابزاری مانند تشویق و تنبیه آموزش غیرمستقیم به شکل غیر کلامی از طریق رفتار و عملکرد اعضای خانواده و الگوسازی، که در این حالت کودکان بیشتر خود را با نقشهای ایدهآل خانواده هماهنگ میکنند. اگر در یک خانواده والدین، مقید به ارزشهای اسلامی باشند و مسأله عفاف و حجاب را به عنوان یکی از مهمترین اصول و ارزشهای اسلامی ارج نهند و فرزندان خود را با شیوههای صحیح مانند تشویق و ارائه الگوهای رفتاری به این سمت سوق دهند، این امر گامی بلند در راه نهادینه کردن این فرهنگ در افراد جامعه است. به کار گیری نظریه تقلید و الگوپذیری در برای انتقال ارزش و هنجار حجاب علاوه بر خانواده در محیط مدرسه و خویشاوندی نیز بسیار موثر است.
جامعه: برنامهریزی برای داشتن اجتماعی سالم، به تلاش تک تک افراد جامعه و دولتمردان آن جامعه بستگی دارد. بعد از بازسازی وجدان عمومیجامعه برای ایجاد وفاق همگانی در زمینه ناهنجار شناختن بیحجابی، نوبت به سیستم نظارت همگانی میرسد. نظارت و کنترل عمومی، مهمترین ابزار جامعه پذیری و سازگاری اجتماعی است. هر چند این سازو کار، غیر رسمیو غیردولتی است و با مشارکت عمومیانجام میشود، ولی تأثیر آن به مراتب بیشتر از سازوکار رسمیاست. این روش در آموزههای دینی «امر به معروف و نهی از منکر» نامیده میشود. در این صورت عرصه بر هنجارشکنان در این زمینه تنگ میشود، بیحجابی به عنوان امری قبیح شناخته شده و افراد از آن دوری میکنند.
نقش دولتمردان جامعه در برنامه ریزیهای کلان جامعه نیز نقش مهمیدر نهادینه شدن و ترویج حجاب نیز انکارناشدنی است. با نظارت بر مراکز آموزشی و رسانههای مختلف از جمله تلویزیون و نظارت بر تولیدات فرهنگی بخش غیر دولتی و تصویب قوانین روشن و جدی در مقابله با بیحجابی و معرفی الگوهای برتر حجاب اسلامی، ایجاد راهکارهای مناسب و عملی برای کاهش اختلاط زن و مرد در محیطهای مختلف آموزشی و کاری و برخورد قاطع با گسترش دهندگان بی حجابی و بیبند و باری گام مهمیرا در این زمینه بردارد. اقدامات فرهنگی دولت نیز در مباحث مربوط به حجاب نیز در این مسیر از اهمیت زیادی برخوردار است، برخی از تدابیر و اقدامات لازم در این زمینه عبارتند از:
تأکید بر نقش حجاب به ویژه چادر و تعریف و تمجید از زنان محجبه
آموزش همگانی در جهت پرهیز از مدگرایی و تنوع طلبی افراطی در پوشش زنان
تلاش برای تقویت حریمهای مردانه و زنانه در سطح جامعه
تحقیر ابتذال در پوشش و تقلید و پیروی از غرب در این زمینه
تقویت احساس مسئولیت مردم و غیرت ورزی صحیح مردان در قبال حجاب و پوشش خانوادههای خویش
معرفی الگوهای مناسب و جدید در امر عفاف و حجاب
احیای اصل امر به معروف و نهی از منکر در این زمینه
مهم جلوه دادن و آموزش امر حجاب در قالب برنامههای آموزشی و فرهنگی جذاب به کودکان
اعتماد از کلمه عمد و عماد(1) اشتقاق یافته است و عماد، در زبان عربی به ستون و تکیهگاه اطلاق میشود. همانطور که ستونها با یکدیگر پیوند و اتصال مییابند تا سقف و طاق خانه بر آنها استوار گردد، ما نیز وقتی به کسی اعتماد میکنیم، یعنی به او تکیه کرده و او را تکیهگاه خود قرار میدهیم. بدیهی است که بر اثر اعتماد و اطمینان است که کاری را به کسی میسپاریم و هیچگونه تزلزل و دغدغه خاطر به خود راه نمیدهیم.
یکی از اصول اولیه زندگی اجتماعی، اعتماد داشتن افراد به یکدیگر است. اگر افراد جامعهای نسبت به یکدیگر اعتماد و اطمینان نداشته باشند، کار و تلاش در چنین جامعهای دشوار و در مواردی ممتنع خواهد بود؛ به عبارت دیگر اگر اطمینان و اعتماد در جامعهای وجود نداشته باشد، هیچ خانوادهای فرزند خود را به مدرسه نخواهد فرستاد، هیچ بیماری به پزشک مراجعه نخواهد کرد، هیچ فردی سوار اتوبوس نخواهد شد و ...؛ زیرا چرخهای زندگی بر محور اعتماد و اطمینان افراد نسبت به هم دیگر گردش میکند.
یکی از این نهادهای اصیل اجتماعی، کانون گرم خانوادگی است. بحث در این است که زن و شوهر باید در همه ابعاد زندگی، خواه بُعد مالی و یا بعد ناموسی به یکدیگر اعتماد داشته باشند تا بتوانند زندگی مشترک خانوادگی را اداره کنند. در این صورت معنای واقعی زندگی مشترک که سکون و آرامش است، در چنین محیطی ملموس خواهد بود. بهطور کلی در هر محیطی که روح و بدگمانی و سوء ظن راه یافته باشند، اضطراب و تشویق در آن حاکم خواهد بود. در این جا ذکر دو نکته اساسی ضروری است:
یکی اینکه؛ زن و شوهر برای وصول به اعتماد و اطمینان کامل نسبت به یکدیگر در درجه اول موظف هستند از انجام هر نوع رفتاری که موجب توهّم و سوءظن میشود، شدیداً اجتناب کنند و همچنین از ابراز کلمه و یا جملهای که در طرف مقابل شک و تردید ایجاد مینماید، پرهیز کنند؛ چرا که هیچ موجودی مانند انسان حساس و ظریف نیست. به عقیده ما حتی شوخی کردن زن و مرد با یکدیگر در مواردی ممکن است بذر بدبینی و سوءظن را در دل طرف مقابل بکارد و پس از گذشت مدت زمانی، زن و شوهر نسبت به یکدیگر بدبین و بدگمان گردند.
نکته دوم اینکه؛ براساس حساسیتها و ظرافت چشمگیر انسانها، در دین اسلام به همه مسلمانان دستور داده شده است که در برخورد با امور مشکوک، بی درنگ آنها را بهطور صحیح و منطقی توجیه نمایند و بهطور کلی از ظهور و بروز هر نوع وسوسهای جلوگیری به عمل آورند، از امام جعفر صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: هرگاه فردی رفتار مشکوکی را مشاهده کرد، باید فورا عمل انجام دهنده را بهطور معقول و منطقی توجیه نماید و اگر از انجام چنین عملی عاجز است بداند که آلودگیهای روحی، او را از توجیه و حمل به صحبت بازداشته است. بنابراین شایسته است که چنین شخصی به حال خود افسوس بخورد.(2)
خانوادهها با به کارگیری دستورهای ارزنده اسلامی، باید از بروز و نفوذ هر نوع سوءظن و بدگمانی خود را مصون نگاه دارند و نگذارند به صفا و صمیمیت خانوادگی لطمهای وارد شود. یکی از نویسندگان توانمند در یکی از کتابهای خود چنین نوشته است(3): اگر زن یا مرد نسبت به طرف مقابل گمان بدی را برده باشد، ولی کلمهای را که حاکی از بدگمانی است ابراز ندارد، اشکال و ایرادی بر آن شخص وارد نیست. اما به نظر میرسد که چنین نظریهای صحیح و منطقی نباشد؛ زیرا وقتی فردی نسبت به همسرش گمان بد برده باشد، اگر چه به زبان چیزی به او نگوید ولی این بدگمانی را در حرکات و رفتارش منعکس خواهد کرد.
خداوند درباره بدگمانی میفرماید: «برخی از گمانهای بد گناه و معصیت به شمار میآیند»، گرچه به زبان آورده نشوند. امام علی(ع) نیز در این باره می فرماید: «هرگز گمان بد نبری؛ که گمان بد عبادت را فاسد و گناهان را سنگینتر میسازد». همچنین در جایی دیگر میفرماید: «هرکه درباره دیگران سوءظن داشته باشد، باطن و سریرهاش زشت و آلوده است».
هدف اساسی در ازدواج وصول به سکون و آرامش است و بدیهی است که این هدف وقتی تحقق مییابد که زن و مرد نسبت به یکدیگر اعتماد داشته باشند. در برخی از روایات اسلامی در باب ویژگیهای همسر خوب، چنین آمده است: زن شایسته کسی است که وقتی شوهرش به مسافرت میرود با دقت و اهتمام از ناموس و اموال او مراقبت به عمل آورد. طبعا اینگونه پاس داری وقتی انجام میگیرد که زن و شوهر با همه وجود به یکدیگر اعتماد و اطمینان داشته باشند.(4)
زندگی خانوادگی، مجموعهای از روابط و یک نوع مشارکت است و اولین و اساسیترین شرط در شرکتها اطمینان و اعتماد شرکا نسبت به یکدیگر میباشد. در مشاورههایی که در انجمن اولیا و مربیان در ارتباط با اختلافات خانوادگی صورت میگیرد، در مواردی مشاهده میشود که ریشه اصلی اختلافها بین زن و مرد، سوءظن و بدگمانی به قدری شدید بود که خانواده را در آستانه از هم پاشیدگی قرار داده بود. در یک مورد، زن خانه مدعی بود که شوهرش گاهی بدون این که او را در جریان بگذارد به خانه نمیآید و نشانی و تلفنی نیز در اختیار خانواده خود قرار نمیدهد در صورتی که اگر مرد و زن یکدیگر را از ارتباطات اجتماعی و روابط خود باخبر کنند چنین اتفاقی نمیافتد و در مورد دیگر خانمی میگفت: به شدت نگران سلامت جسمی خود هستم؛ زیرا شوهرم دچار بدگمانی شده و تصور میکند که من با مردان دیگر مراوده دارم. او مرا تهدید به مرگ کرده است.
نکته مهمی که در این دو مورد وجود داشت این بود که در تمام اوقات بین زن و مرد جنگ و جدال و حتی کتک کاری رواج داشت و چیزی که جایش خالی بود تفاهم و صمیمیت در میان آنها بود. که دلیل آن میتواند عدم اعتماد زن و شوهر نسبت به هم باشد.
امروزه شاهد آن هستیم که بسیاری از زنان و شوهران هر دو شاغل هستند و حتی محیط شغلی آنان نیز متفاوت است. ضرورت زندگی آنان را وادار کرده تا هر دو در بیرون خانه به کاری اشتغال داشته باشند و روابط اجتماعی آنها گسترش یابد و با افراد بیشتری برخورد داشته باشند ولی به دلیل اعتماد و اطمینانی که هر دو نسبت به بکدیگر دارند، کمترین خللی در صفا و صمیمیت آنان وارد نشده است. بدیهی است که طرز رفتار زن و مرد در مورد پوشش، ارتباط با دیگران و وقار و متانت آنها، عواملی هستند که حصار اعتماد و اطمینان را استوار میکند.
در پایان ذکر این نکته نیز لازم است که زن و مرد باید ضمن اعتماد و اطمینان به یکدیگر از ساده لوحی و سادگی برحذر باشند؛ زیرا در شرایط زندگی اجتماعی، همانطور که انسانهای مومن و با ایمان وجود دارند، عدهای نیز هستند که با استفاده از ساده لوحی زنان و مردان خانوادههایی را در آستانه پاشیده شدن قرار میدهند. از اینرو پیش نهاد میشود اولا در روابط اجتماعی و فعالیتهای بیرون از خانه دقت کنیم و ثانیا ضمن اعتماد و اطمینان به یکدیگر باید هوشیارانه و با دقت و زیرکی رفتار کرد تا چنین حوادثی گریبانگیرمان نشود.
1. فرهنگ عمید.
2. مصابح الشریعه؛ ص 245.
3. کتاب بهشت خانواده.
4. وسائل الشیعه؛ باب نکاح؛ صفحه 375.
همسریابی
جامعه شناسان دو دسته از جوامع را از یکدیگر متمایز میکنند: جوامع جمعگرا و جوامع فردگرا. در جوامع جمعگرا، والدین و بزرگترهای خانواده معمولا نقش عمدهای در عملیات همسریابی و همسرگزینی برای فرزندان ایفا میکنند و چه بسا به خواستهها و علایق جوانانی که میخواهند ازدواج کنند، چندان توجهی نمیشود. در این گونه جوامع ازدواج در واقع، معاملهای بین دو گروه خویشاوندی است و در نتیجه مسئله عشق متقابل زوج جوان در ازدواج چندان مطرح نیست و تنها پس از ازدواج است که زوجها میتوانند به همدیگر علاقهمند و یا احتمالا از یکدیگر متنفر شوند. وقتی والدین عروس خود را انتخاب میکنند، بر ویژگیهایی مانند خلق و خو، فرمانبرداری، مهارتهای خانگی، تدّین و ظاهر فیزیکی او تأکید میکنند. خانواده دختر نیز برای پذیرش پیشنهاد خواستگاری، جایگاه اجتماعی و اقتصادی خانواده داماد، سطح تحصیلات مرد جوان و توانایی او در کسب درآمد را در نظر میگیرند. جوامع فردگرا که ملل غربی نمونههای بارز آنها به شمار میآیند، الگوی دیگری از همسرگزینی را به نمایش میگذارند. از ویژگیهای اصلی این الگو، کاهش چشمگیر نقش نظارتی و تصمیمگیری والدین و افزایش استقلال جوانان در همسریابی است. ویژگی دیگر این الگو غربی آن است که همسرگزینی و ازدواج در نگرش عمومی جامعه برپایه «عشق رومانتیک» استوار گردیده است. تردیدی نیست که شیفتگیهای عاشقانه در همه جوامع و در طول تاریخ وجود داشته است، ولی معمولا حالت موردی و استثنایی داشته، در اغلب ازدواجها نقش اساسی بازی نمیکرده است. در مقابل، از آنجا که در جوامع غربی، عشق به عنوان پیش شرط ازدواج، جنبه عمومی یافته و شکل خاص و معنای فرهنگی ویژهای کسب کرده است، میتوان عشق رومانتیک را پدیدهای جدید به شمار آورد. در بسیاری از جوامع در حال توسعه، از جمله جوامع اسلامی معاصر که زندگی شهری و صنعتی چهره اجتماع و بخشی از هنجارهای سنتی را دگرگون کرده است، شکل گیری الگویی برگرفته از سنت و تجدد را در امر انتخاب همسر شاهد هستیم. در این جوامع، ضمن آنکه جوانان در همسرگزینی نقشی فعال برعهده گرفتهاند، والدین نیز در آن سهم ویژه ای دارند. در بسیاری از موارد، آشنایی اولیه و دلبستگی جوانان به یکدیگر در محیط اجتماعی از قبیل محل کار، محل تحصیل و غیره صورت میگیرد. در مرحله بعد، پسر والدین خویش را در جریان قرار میدهد و آنان نیز مورد را بررسی میکنند و اگر دختر و خانوادهاش را پسندیدند به خواستگاری اقدام مینمایند؛ در غیر این صورت میکوشند از طریق نصیحت و ارشاد پسر را از تصمیم خود منصرف سازند. با توجه به ارزشهای دینی و فرهنگی جمعگرایانه در این گونه جوامع که فرزندان را موظف به پیروی از دستورهای والدین میکنند، مخالفت با نظر آنان میتواند پیامدهای روانی و اجتماعی ناخوشایندی را برای فرزندان به دنبال داشته باشد. ازدواج اینترنتی: یکی از ازدواج¬های مرسوم در دوران معاصر که به عصر ارتباطات و تکنولوژی شهرت یافته است، ازدواج اینترنتی است بدین صورت که فرآیند همسرگزینی در فضای مجازی و اینترنتی انجام می¬گیرد. مفهوم ازدواج اینترنتی (E Marriage) مفهوم جدیدی است كه از دهه نود، وارد ادبیات عام آی تی شد و در حقیقت به ازدواجی اشاره می¬كند كه زن و مرد با استفاده از قابلیت-های موجود در رسانه مالتی مدیای وب، یکدیگر را شناخته و پس از تبادل اطلاعات متنی، صوتی و تصویری با یكدیگر، زمینه برای برقراری یك آشنایی در محیطی غیرمجازی برای آنها فراهم می¬شود و در نهایت امر، در صورت رضایت طرفین تصمیم به ازدواج گرفته می¬شود. این شیوه جدید که بر اساس فرهنگ غرب پایه ریزی شده، گستردگی و فراگیری آن، هر روز در سایت¬های معتبر و حتی خبری اینترنت تبلیغ و ستایش میشود با وجودی که این شیوه مشکلات فراوانی برای نسل جدید و خانواده¬های آنها به وجود می¬آورد. در این فضا مشکلاتی نظیر نبود حس فیزیكی و شناخت حداقل كاربران از یكدیگر، بی¬اعتمادی، غیر قابل پیشبینی بودن جوانان و نامتناسب بودن برخوردها با نظام ارزشی امری معمول خواهد شد. یکی دیگر از مشکلات رواج این شیوه نقض حقوق كاربران مونث است. انتقال ناخواسته تصاویر و متون مختلف، هك سیستم كامپیوتری كاربران زن و تشویش و مخاطراتی كه برخی از كاربران ناقض حقوق سایبر، برای این دسته از userها به وجود می¬آ¬وردند، از نمونه¬های چنین مشکلاتی در سایه تمایلات ازدواج اینترنتی تلقی می¬شود. اما با وجود این مشکلات آیا می¬توان به طورکلی آشنایی و ازدواج و تبادل اطلاعات را بدین شیوه رد یا منع نمود؟ شاید عنوان شود که این تبادل اطلاعات توسط افراد یا برخی مراکز رسمی و غیررسمی که بانک اطلاعات الکترونیکی همسریابی را برای علاقهمندان فراهم کرده¬اند، به نوعی واسطهگری در ازدواج است که در اسلام نیز برای سهولت امر ازدواج بر آن تأکید شده و باعث افزایش آمار ازدواج می¬شود. در پاسخ می¬توان گفت که آیا می¬توان سیستمی سالم و دور از هیجانات کاذب و ابتذال در فضای مجازی طراحی کرد که امکان هر گونه سوء استفاده از افراد مختلف را از بین ببرد یا برای استفاده از آن شاخص-هایی مانند سلامت روان و حداقل سنی مشخص کرد تا از مشکلات احتمالی کاسته شود؟ باید پذیرفت که استفاده از این شیوه، مسائلی را به فرهنگ و باورهای ملی و بومی ما تحمیل میكند كه تقابل غیرهوشمندانه، آسیبهای فراوانی را به امنیت اجتماعی و فكری جوانان ما خواهد زد .البته شاید بتوان از این شیوه به عنوان بستری برای آشنایی و دادن اطلاعات حداقلی استفاده نمود، اما باید دقت داشت که افراد نباید بر روی این اطلاعات محدود تکیه کنند و باید بر روی آن به تحقیق بپردازند و لازم است، این فرآیند با نظارت والدین صورت گیرد و امکان ارزیابی و شناخت افراد در ابعاد مختلف فراهم باشد و حکم نهایی ازدواج، در رفتارها و اعتقادات فارغ از محیط مجازی (سنتی) تعریف و تبیین شود.
در دیدگاه اسلام، آزادی جوانان در انتخاب همسر مورد تأکید قرار گرفته، از روایات متعدد به روشنی استفاده میشود که اسلام این آزادی را برای جوانان-خواه پسر و خواه دختر-به رسمیت شناخته است؛ برای نمونه براساس یکی از روایات، شخصی به امام جعفر صادق(ع) عرض میکند: قصد دارم با زنی ازدواج کنم، اما پدر و مادرم مایلاند زنی دیگر را به همسری من درآورند. حضرت به وی می فرماید: «با زنی که خودت دوست داری ازدواج کن و آن که پدر و مادرت به او تمایل دارند، رها ساز!»(1) البته در خصوص دختر باکره به دلیل وجود برخی روایات معارض، بسیاری از فقها محدودیت قائل شده و ازدواج او را به رضایت پدر مشروط دانسته اند، ولی به هر تقدیر خواه این شرط را الزامی بدانیم و یا نه برای آن جنبه رجحان و اولویت قائل شویم، بی تردید برای حفظ سلامت عمومی جامعه، برخی محدودیتها را در تعامل اجتماعی زنان و مردان ایجاد میکند که این امر میتواند امکان آشنایی متقابل پیش از ازدواج را کاهش دهد. با توجه به این امر و با در نظر گرفتن این واقعیت که جوانان به سبب غلبه احساسات و شیفتگی نسبت به طرف مقابل، غالبا توان ارزیابی صحیح و واقعبینانه را در این خصوص از دست میدهند، اسلام کوشیده است از راه مشارکت دادن خویشاوندان در همسرگزینی این نقصها را تا حدی جبران کند. اهتمام بیشتر اسلام در مورد دختران باکره نیز به دلیل آسیب پذیری بیشتر آنان در برابر حوادث و مشکلات احتمالی است.
پیشنهاد ازدواج
یکی از واقعیتهای مربوط به همسرگزینی که شاید گستره آن همه جوامع گذشته و حال را در بر بگیرد، این است که پیشنهاد ازدواج اغلب از سوی مرد صورت میگیرد. منشأ این امر چیست؟ در پاسخ به این پرسش استاد مطهری چنین اظهار میکند:
اینکه از قدیم الایام مردان به خواستگاری زنان میرفتهاند، از بزرگترین عوامل حفظ حیثیت و احترام زن بوده است. طبیعت، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. این یکی از تدابیر حکیمانه خلقت است که در غریزه مرد، نیاز و طلب و در غریزه زن ناز و جلوه قرار داده است. ضعف جسمانی زن را در مقابل نیروی جسمانی مرد، با این وسیله جبران کرده است. خلاف حیثیت زن است که به دنبال مرد بدود. برای مرد قابل تحمل است که از زنی خواستگاری کند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن دیگری خواستگاری کند تا بالاخره زنی رضایت خود را به همسری با او اعلام کند، اما زنی که میخواهد محبوب و معشوق باشد و از قلب مرد سردرآورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند، قابل تحمل و موافق غریزه نیست که مردی را به همسری خود دعوت کند و احیاناً از او جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری برود.(2)
شایان ذکر است که در متون دینی اسلام توصیه صریح و اکیدی در مورد این رسم وارد نشده است، همانگونه که نسبت به زنان پیشنهاد دهنده ازدواج، نکوهشی صورت نگرفته است. در عین حال سیره بزرگان دین از تأیید رسم مزبور به عنوان یک اولویت حکایت دارد.
عقد ازدواج
عرف، قانون و دین سه منبع مشروعیت روابط زناشوییاند. تقریبا در همه جوامع، دین و عرف با مراسم و تشریفات خاص خود در امر ازدواج دخالت میکنند و بدون آن دو، ازدواج معنا و اعتبار خود را از دست میدهد. در جوامع معاصر افزون بر عرف و دین، قانون نیز در امر ازواج دخالت میکند؛ در نتیجه افزون بر اجرای عقد شرعی، این ازدواج باید در دفتر رسمی ازدواج نیز ثبت شود و سند یا قباله ازدواج، برای زن و شوهر صادر گردد. البته در جوامع دینی این سند تنها مدرک رسمیت ازدواج است، نه عامل مشروعیت آن و از این رو تنها جنبه مدنی دارد نه شرعی؛ به همین دلیل گاهی به ویژه در مناطق روستایی، پسر و دختر قبل از رسیدن به سنّ قانونی، از راه شرعی ازدواج میکنند و پس از مدتی ازدواج آنان به صورت قانونی درآمده و رسمی میشود.
نکتهای که مناسب است به آن توجه شود، به دوره عقد، یعنی رسم ایجاد فاصله زمانی بین عقد و عروسی است. در روایات اسلامی توصیه خاصی به فاصله گذاری میان عقد و عروسی به چشم نمیخورد؛ اما به نظر میرسد در اوضاع و شرایط کنونی چندین عامل باعث اهمیت یافتن دوره عقد گردیدهاند. از یکسو با توجه به مشکلات اقتصادی جوامع اسلامی که عموما در ردیف کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه قرار دارند، در صد بالایی از زوجهای جوان تا مدتی آمادگی لازم برای برگزاری جشن عروسی و آغاز زندگی جدید را ندارند؛ از این رو آنان با اجرای عقد ازدواج که هزینه کمتری دارد به حکم شرع، قانون و عرف، همسر یکدیگر شده، ضمن آنکه از دغدغه جستجوی همسر مناسب و از فشارها و هیجانات جنسی آزاردهنده رهایی مییابند، فرصتی برای تدارک مراسم عروسی و تهیه منزل و وسایل مورد نیاز زندگی آینده خود به دست میآورند. همچنین دوره عقد به دورهای برای افزایش شناخت دو زوج از ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی یکدیگر تبدیل شده است.
جشن عروسی
اهمیت جشن عروسی در کارکردهای اجتماعی آن ریشه دارد و تأکید بر اهمیت ازدواج به عنوان نقطه عطفی در زندگی زوج جوان، تحکیم نسبی پیوند ازدواج، فراهم کردن زمینه ابراز شادی، تقویت پیوندهای دوستی و خویشاوندی و اعلان عمومی ازدواج به منظور زدودن هرگونه شائبه عدم مشروعیت، از مهمترین کارکردهای آن هستند. در اسلام نیز این کارکردها به ویژه کارکرد اخیر مورد توجه خاص بوده، در این راستا به رسمهایی مانند اطعام عمومی توصیه شده است.(3)
مهریه و جهیزیه
در بسیاری از فرهنگها، پیوند ازدواج، سیستمی از مبادله اموال و کالاها را نیز به همراه دارد. مهریه که بیشتر در فرهنگهای شرقی مانند چین، ژاپن، جوامع اسلامی و بسیاری از ملل آفریقایی رواج دارد، مبلغی است که داماد در هنگام ازدواج به عروس یا خانوادهاش می پردازد، یا برعهده میگیرد که زمانی دیگر بپردازد. در دوران باستان در برخی جوامع، رسم مهریه به صورت کار و خدمت داماد برای خانواده عروس در طی یک مدت معین اعمال میشده است. در داستان ازدواج حضرت موسی(ع) با دختر حضرت شعیب(ع) که در قرآن کریم آن را نقل کرده به همین مطلب اشاره شده است.(4)
ویژگی نظام حقوقی اسلام در مقایسه با دیگر نظامهای حقوقی آن است که ضمن پذیرش رسم مهریه، عروس را مالک بیقید و شرط مبلغ مذکور میداند و برای خانواده عروس سهمی در مهریه قائل نیستند، هرچند در خانوادههای بی بضاعت عملا پدر عروس سهم بیشتری از مهریه را به خود اختصاص میداده است. همچنین برخلاف سنت رایج بعضی جوامع آفریقایی که خانواده عروس را ملزم میساخت در صورت ادامه ندادن دختر به زندگی با شوهر، مهریه را به شوهر مسترد نمایند، در نظام اسلامی تملک مهریه توسط زن قطعی تلقی میشود و طلاق یا مرگ شوهر تأثیری در این جهت ندارد.
رسم جهزیه نیز مانند مهریه در بسیاری از جوامع رواج داشته و دارد. جهزیه مبلغی پول، دارایی و کالا، به ویژه لوازم خانگی است که خانواده عروس به همراه وی به خانه داماد میفرستند. در اینجا نیز در مورد دریافت کننده جهیزه، گاه با تفاوتهای فرهنگی روبرو هستیم. درحالی که در بیشتر فرهنگها، جهیزیه به طور مستقیم در اختیار عروس و داماد قرار میگیرد، در برخی از مناطق روستایی اروپا، جهیزیه در اختیار پدر داماد قرار میگرفت و او نیز متقابلا بخشی از زمین خود را در اختیار پسر و عروسش قرار میداد؛ اما خود جهیزیه معمولا برای ازدواج خواهر داماد مورد استفاده قرار میگرفت.
از دیدگاه اسلام رسم جهیزیه تا آنجا که صرفا برای تقویت بنیه اقتصادی خانواده تازه تأسیس به کار رود، مورد تأیید است، ولی متأسفانه این رسم و رسم مهریه، مانند بسیاری از رسوم دیگر، به مرور زمان فلسفه خود را تا حدودی از دست داده است و رسمهای نادرستی مانند گرفتن شیربها از داماد توسط خانواده عروس نیز گاه مزید بر علت میشوند. امروزه مهریه و جهیزیه سنگین و دیگر هزینههای مربوط، در تعدادی از کشورها و از جمله ایران، به یکی از موانع ازدواج و عاملی برای بالا رفتن سنّ ازدواج مبدّل شدهاند.
الگوهای خانواده
لوی(Lowie): «خانواده از گروهی از اشخاص تشکیل میشود که براساس ازدواج پدید میآید».
دیویس(K. Davis): «خانواده از گروهی از افراد تشکیل میشود که روابطشان با یکدیگر بر پایه خویشاوندی همخونی است».
مک آیور(Mac Iver): «خانواده گروهی است که دارای روابط جنسی چنان پایا و مشخصی است که به تولید مثل و پرورش فرزندان منتهی میشود.»
مورداک(G. Murdock): «خانواده گروهی اجتماعی است با اقامتگاه مشترک، همکاری اقتصادی و تولید مثل».
برگس و لاک(Burges-Locke): «خانواده به گروهی از اشخاص گفته میشود که به واسطه روابط زناشویی، خونی یا فرزند خواندگی با یکدیگر اتحاد یافتهاند و یک خانوار را به وجود آوردهاند؛ در قالب نقشهای اجتماعی خاص شوهر و زن، پدر و مادر، برادر و خواهر با یکدیگر کنش و ارتباط متقابل دارند و خرده فرهنگ مشترکی را ایجاد میکنند».
خانواده هستهای(nuclear family) و گسترده(extended family)
خانواده هستهای خانوادهای است تشکیل شده از والدین یا یکی از آن دو و فرزندان وابسته به آنها که جدا از دیگر بستگان با یکدیگر زندگی میکنند. الگوی خانواده هستهای که اکنون الگوی مسلط خانواده را در جوامع پیشرفته و در حال توسعه تشکیل میدهد، در گذشته نیز یافت میشد ولی جنبه غالبی نداشت و افزون بر آن، فاقد برخی ویژگیهای خانواده هستهای معاصر، مانند تعداد کمتر فرزندان بود.
خانواده گسترده خانوادهای است که در آن بیش از دو نسل از خویشاوندان نزدیک در کنار یکدیگر و در یک خانوار زندگی کنند؛ بدین ترتیب، یک خانواده گستره میتواند شامل فرزندان مجرّد یا متأهل، پدر و مادرها و پدربزرگ و مادر بزگ آنان باشد. هرچند به دلیل تغییرهای اجتماعی و اقتصادی، خانواده گسترده اهمیت و رواج پیشین خود را در بسیاری جوامع از دست داده و حرکتی تدریجی به سوی پذیرش الگوی خانواده هستهای مشاهده میشود؛ اما این به معنای زوال خانواده گسترده نیست؛ چرا که در بسیاری از جوامع دیگر، به ویژه در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و بخشهایی از اروپای شرقی و جنوبی، الگوی مزبور همچنان ادامه دارد.
خانواده تک همسر(monogamy) و چند همسر(polygamy)
الگویی از خانواده که در آن تنها یک زن و یک شوهر با هم زندگی میکنند، تک همسری و الگویی که در آن یک مرد یا یک زن با دو یا چند همسر زندگی میکند، چند همسری نامیده میشود. در همه جوامع بیشتر مردان عملا بیش از یک همسر ندارند و تقریبا همه زنان تنها با یک شوهر ازدواج میکنند؛ زیرا تعداد زن و مرد در همه جوامع تقریبا برابر است. جوامع از این جهت با هم متفاوتند که در بسیاری از آنها چند همسری مجاز شمرده شده است، در حالی که تعدادی دیگر از جوامع تنها الگوی تک همسری را به رسمیت پذیرفتهاند. ادیان ابراهیمی نیز آیین یهود و دین اسلام چند زنی را مجاز میدانند، درحالی که مسیحیت تنها ازدواج یک مرد با یک زن را مشروع میداند.
خانواده ناقص یا تک سرپرست (single parent family)
خانواده تک سرپرست آن است که یکی از دو همسر در اثر مرگ یا طلاق یا به دلایل دیگر حضور ندارد و سرپرستی خانواده تنها برعهده همسر دیگر باقی مانده است. همانگونه که از این عنوان بر میآید، خانواده تک سرپرست مستلزم یک یا چند فرزند وابسته میباشد. حضور زن و شوهر در خانواده به جهت ایفای نقش پدری و مادری، تأثیر بسزایی در رشد سالم شخصیت فرزندان دارد و از لحاظ مدیریت امور خانه نیز این دو مکمل یکدیگرند؛ از این رو فقدان هر یک از آنها میتواند آسیبهای جدّی به خانواده و اعضای آن وارد سازد و در این میان، بیشترین آسیبهای روانی و اقتصادی متوجه کودکان و زنان میباشد. خانوادههایی که سرپرستی آنها برعهده زنان است، مشکلات اقتصادی بیشتری دارند؛ زیرا زنان در بیشتر جوامع با مشکلات اشتغال و کمبود درآمد، روبه رو هستند.
همخانگی یا زندگی مشترک بدون ازدواج
ازدواج پدیدهای است فراگیر که در همه زمانها و مکانها وجود دارد و در همه جوامع تنها راه تشکیل خانواده به شمار میرود. با وجود این، همراه با آزادی وسیع روابط جنسی میان زن و مرد که در دهههای گذشته در جوامع غربی پدید آمده، نوع دیگری از روابط کم و بیش پایدار بین زن و مرد در این جوامع رواج یافت و آن عبارت از همخانگی یا زندگی مشترک یک زن و مرد بدون ازدواج(cohabitation) است. تردیدی نیست که الگوی همخانگی به دلیل مخالفت با اصول مسلّم همه ادیان الهی، از دیدگاه اسلامی نیز هیچگونه مشروعیتی ندارد. این الگو به هیچ روی، برای بروز عواطف اصیل و عمیق بین زن و مرد و پرورش صحیح فرزندان به عنوان اهداف مهم ازدواج، زمینه مناسبی فراهم نمیآورد؛ چرا که بی ثباتی و ناپایداری از ویژگیهای اصلی آن است.
1. وسائل الشیعه، ج14، 22.
2. مطهری؛ 47، 1369.
3. وسائل الشیعه؛ ج14، 65.
4. قصص، 27.
ازدواج و الگوهای خانواده
ازدواج
خانواده از نهادهای جهان شمول جامعه انسانی است که در طول تاریخ و در مناطق مختلف جهان الگوهای متفاوتی داشته است. مقدمه تشکیل خانواده ازدواج(marriage) است. بیشتر انسانها آن را مرحله مهمی از زندگی میدانند که بیش از سایر رویدادهای زندگی انسان در جنبههای مختلف فردی، زیستی و اجتماعی تأثیرگذار است.
تعریف ازدواج
تعریفهای متعددی برای واژه ازدواج ارائه شده است که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:
ازدواج می تواند به عنوان پیوند جنسی از نظر اجتماعی به رسمیت شناخته شده و پسندیده، بین دو فرد بزرگسال تعریف شود.
ازدواج، واحدی است به لحاظ اجتماعی، شناخته شده و بعضاً به لحاظ قانونی تأیید شده که از یک مرد و یک زن تشکیل می شود.
برحسب این تعریفها برای تحقق ازدواج، پیوند بین دو جنس مخالف بر پایه روابط پایای جنسی ضرورت دارد؛ بنابراین رابطه دو فرد از یک جنس ازدواج خوانده نمی شود، افزون بر این ازدواج مستلزم انعقاد قراردادی اجتماعی است که مشروعیت روابط جسمانی را موجب گردد؛ یعنی در راه تحقق ازدواج باید شاهد تصویب جامعه نیز باشیم.
به نظر می رسد ارائه تعریفی جامع از واژه ازدواج بسیار دشوار باشد. نمونههایی از قبیل مشروعیت چند همسری در بسیاری از جوامع، مشروعیت ازدواج موقت در اسلام، تأیید ازدواج دو هم جنس از سوی برخی نحلههای جدید و غیره، جامعیت تعریف فوق را نقض می کند. بنابراین تأثیر فرهنگها و دیدگاههای ارزشی گوناگون در تعریف ازدواج اجتناب ناپذیر می نماید و بدین لحاظ مفهوم این واژه با نوعی سببیّت توأم خواهد شد. با توجه به مطالب یاد شده، در مقام ارائه تعریفی منطبق با شریعت اسلام(از منظر شیعه) می توان گفت: (ازدواج قراردادی مشروع است که دو فرد ناهمجنس و معمولا بالغ را به هم پیوند می دهد و برقراری ارتباط جنسی دائم یا موقت میان آنان را مجاز می گرداند).
اهداف ازدواج
چرا مردم علی رغم آگاهی از وظایف سنگینی که ازدواج برای آنها به بار می آورد، باز به ازدواج روی می آورند؟ هدف و انگیزه افراد از ازدواج چیست؟
به طور کلی می توان گفت در همه زمآنها و مکآنها شکلی از ازدواج دیده می شود و همین جهان شمولی ازدواج از نقش بسیار مهم آن در حیات فردی و اجتماعی انسآنها حکایت دارد. ازدواج نیاز جنسی افراد را در قالب مشروع و مقبول آن تأمین می کند. زن و مردی که با هم ازدواج می کنند، به یکدیگر محبت می ورزند و یکدیگر را محرم اسرار و پناهگاه عاطفی خود می دانند. تولید نسل و تربیت آنها از اهداف دیگر ازدواج است. اغلب توقع می رود که ازدواج به بچهدار شدن بینجامد و از این رو است که در بسیاری از جوامع اگر زن بارور نشود، مرد به ازدواج مجدد اقدام کرده، چه بسا زن عقیم را طلاق دهد. در برخی جوامع قبیلهای، زن لازم است پیش از ازدواج، توانایی فرزندزایی خود را دست کم یکبار به اثبات برساند و در برخی دیگر از این جوامع ابتدایی اگر زن بارور نگردد، عقد ازدواج به خودی خود فسخ می شود و حتی نیازی به طلاق نیز وجود ندارد. ازدواج از یک بعد اقتصادی نیرومند نیز برخوردار است. مرد و زنی که با هم ازدواج می کنند، می خواهند با برقراری یک همکاری طولانی و همه جانبه، زمینه تأمین معیشت گروه خانوادگی خود را فراهم سازند. آنها به سبب ازدواج، به نظامی از تقسیم کار وارد می شوند که سنت و فرهنگ زندگیشان، از پیش تعیین کرده است. گذشته از این در اغلب جوامع، فرزندانی که از طریق ازدواج متولد می شوند نیز در آینده به اقتصاد خانواده کمک می کنند. در جوامع سنتی فرزند نوعی سرمایهگذاری به حساب می آید و می تواند در زمان پیری و افتادگی والدین عصای دست آنان باشد. اینها گوشهای از مهم ترین آثار و کارکردهای ازدواج است که بیشترین تاثیر را در سوق دادن افراد به سوی این پیوند دارد، هرچند عوامل دیگری نیز ممکن است در تقویت انگیزه برای ازدواج دخالت داشته باشند که از جمله آنها می توان به انگیزههای دینی اشاره کرد. در اسلام نیز مجموعه اهداف یاد شده، به ویژه ارضای نیازهای جنسی و عاطفی همسران، تولید مثل، تربیت فرزند، جلوگیری از انحرافات اجتماعی و آثار معنوی ازدواج مورد تاکید قرار گرفتهاند.
سن ازدواج
معمولا در همه جوامع برای ازدواج، یک پایه سنی حداقلی وجود دارد که قوانین مدوّن یا غیر مدوّن در نظر گرفته می شود و افراد تا قبل از رسیدن به آن، به برقراری پیوند زناشویی مجاز نیستند. این پایه سنی معمولا هم زمان با سن بلوغ جنسی یا اندکی پیش یا پس از آن تعیین می گردد. بهطورکلی می توان گفت هر جوانی که بلوغ جنسی را پشت سر گذاشته و از رشد مطلوب جسمانی برخوردار است، همچنین از هوشمندی و کفایتهای عقلانی و تعادل عاطفی و روانی بهرهمند می باشد و دارای تعهد و قدرت مسئولیت پذیری و قابلیت همسر بودن است، می تواند در اندیشه زوجیت باشد. البته با توجه به شرایط اجتماعی، خانوادگی و تربیتی ویژه هر فرد، این سن متفاوت است. برخی این شرایط را در حدود 18 تا 20 سالگی می یابند. در بعضی شرایط محیطی، فرهنگی و اجتماعی خاص و مناطق روستایی برخی از جوانان، به ویژه دختران ممکن است با بهرهمندی از تربیت جامع و مؤثر و مفید خانوادگی و تعهد و قدرت مسئولیتپذیری اندکی زودتر از سنین 18 و 19 سالگی آمادگیهای لازم برای ازدواج و قابلیت همسر بودن را کسب کنند. بعضی کمی زودتر و جمعی نیز تا حدود 25 سالگی و یا بالاتر نمی توانند شایستگی لازم، بلوغ فکری و تعهد مسئولیت پذیری اجتماعی را احراز نمایند. بنابراین با توجه به متغیرهای گوناگون نمی توان عدد مشخصی را به عنوان سن ازدواج مطلوب تعیین کرد.
در نظام حقوقی اسلام، ازدواج کودکان نیز با رعایت مصلحت آنان مجاز شمرده شده؛ اولیایشان می توانند آنان را به ازدواج یکدیگر درآورند؛ بدیهی است تجویز ازدواج کودکان در اسلام به معنای تجویز ارضای نیاز جنسی در دوران کودکی نیست و صرفا به جهت فراهم نمودن امکان تأمین پارهای از کارکردهای دیگر ازدواج، مانند حمایت و مراقبت، انتقال میراث و ایجاد همبستگی بین خانوادهها و قبایل که به ویژه در جوامع سنتی از اهمیت برخوردار بودهاند، صورت گرفته است. با این همه به دلیل فقدان جاذبههای نیرومند جنسی و عاطفی بین کودکان و کم بودن احتمال الفتگیری آنان با یکدیگر، در اسلام نگرش چندان مثبتی به ازدواج کودکان دیده نمی شود.(1)
مقتضای طبیعت انسان این است که هرگاه به بلوغ جنسی رسید، به ارضای نیاز جنسی اقدام کند، ولی از آنجا که ازدواج به عنوان شیوه بهنجار ارضای این نیاز تنها بُعد زیستی ندارد و مانند دیگر امور انسانی با فرهنگ شکل گرفته و جهت می یابد، معمولا افزون بر بلوغ جنسی، بلوغ اجتماعی و اقتصادی نیز ضرورت می یابد. بلوغ اقتصادی زمانی حاصل می شود که شخص به دیگران وابسته نباشد، به گونهای که بتواند مخارج خود و خانوادهاش را تأمین کند. بلوغ اجتماعی نیز به معنای کسب شناخت کافی از قواعد و هنجارهای اجتماعی و داشتن قدرت لازم برای تشخیص امور، و توانایی برای تصمیمگیری در مواقع لزوم باشد. از آنجا که با پیچیدهتر شدن جوامع، انتقال از دوره کودکی به دوره بزرگسالی دشوارتر و مستلزم کسب آموزشها و مهارتهای بیشتری گردیده است، فاصله میان بلوغ جنسی و بلوغ اجتماعی-اقتصادی در جوامع جدید محسوستر گشته، خود را در طولانی شدن دوره نوجوانی و افزایش سنّ ازدواج نشان داده است. سنّ ازدواج نه تنها در جوامع مختلف متفاوت است، بلکه در جامعههای واحد نیز در طول زمان ثابت نمی ماند و بر طبق شرایط یاد شده کم و زیاد می شود.
عوامل افزایش سن ازدواج
الف) مشکلات اقتصادی
در بسیاری از جوامع، پذیرش نقش شوهری بدین معناست که شوهر متعهد می شود هزینههای خانواده تازه تأسیس را تأمین کند. در واقع، این گونه الزامات از پیش توسط عرف، شرع و یا قانون تعیین می شوند. روشن است که تأمین کامل هزینههای مالی یک خانواده تنها در صورتی امکان پذیر است که افراد به مشاغلی با درآمد کافی دسترسی داشته باشند. معمولا افراد ترجیح می دهند تا زمانی که شغلی مناسب بدست نیاوردهاند، ازدواج نکنند.
ب) تحصیلات
در جوامع سنتی بیشتر فنون و مهارتها در خانواده به صورت غیر رسمی به نسل جدید آموخته می شد و کودکان غالبا وقتی به سنّ نوجوانی می رسیدند، مهارت شغلی خود را فراگرفته بودند و نیازی وجود نداشت که پس از بلوغ نیز سالیانی را صرف یادگیری فنون و مهارتهای مورد نیاز کنند؛ اما جوامع جدید چنان پیچیدهاند که داشتن یک زندگی قابل قبول و متناسب با توقعات جامعه در این گونه جوامع، اغلب مستلزم گذراندن یک دوره طولانی تحصیلی است. کسب مدارک تحصیلی موجب اعتبار اجتماعی و اقتصادی افراد می گردد و زمینه استخدام آسانتر آنها را در مراکز اداری، کارخانه و غیره فراهم می کند. اشتغال به تحصیل امکان ازدواج بسیاری از جوانان را از بین می برد؛ زیرا جوانانی که از امکانات مالی خوبی برخوردار نیستند، نمی توانند همراه با تحصیل، هزینه یک خانواده را نیز تأمین کنند. تحصیلات عالی برای زنان بیشتر از این جهت اهمیت دارد که موقعیت اجتماعی آنان را افزایش می دهد. زنانی که تحصیلات بالاتری دارند، معمولا می توانند با مردانی ازدواج کنند که از موقعیت اجتماعی و اقتصادی بالاتری برخوردارند.
ج) خدمت سربازی
در بسیاری از کشورها، مانند ایران، به منظور تأمین نیروی دفاعی، همه مردان جوان ملزم می شوند که مدت معینی را -حدود دو سال- به نیروی نظامی کشور پیوسته و به وطن خود خدمت کنند. در این گونه کشورها مردان جوان اغلب پس از گذراندن دوره سربازی ازدواج می کنند؛ زیرا در دوره سربازی ضمن آنکه قادر نیستند مخارج خانواده خود را تأمین کنند نمی توانند نقش خود را به عنوان همسر یا پدر ایفا کنند. درست است که جوانان در هجده سالگی به خدمت سربازی فرا خوانده می شوند و این دوره فقط تا بیست سالگی طول می کشد، ولی از آنجا که سربازی دو فرصت تحصیلی و شغلی را از آنان می گیرد، معمولا برای جبران فرصتهای از دست رفته دست کم به همین مقدار وقت نیاز دارند.
د) آزادی روابط جنسی
از مهمترین انگیزههای ازدواج، نیاز جنسی انسآنهای بالغ به جنس مخالف خود می باشد. با توجه به این واقعیت، اگر جامعهای به اعضای خود اجازه دهد که بدون ازدواج و پذیرش مسئولیتهایی که از جهت ازدواج متوجه آنان می گردد، بتوانند با یکدیگر روابط جنسی برقرار کنند، طبیعی است که دیگر دستیابی به شریک جنسی، نمی تواند انگیزه اولیه ازدواج باشد و در نتیجه، شمار زیادی از جوانان ترجیح می دهند نیاز جنسی خویش را به شیوههای کم هزینهتر برآورده سازند؛ از این رو، بالا رفتن سنّ ازدواج در کشورهای غربی، با رشد همخانگی یا زندگی مشترک زنان و مردان ازدواج نکرده، همراه بوده است.
ه) ارزشها و آداب و رسوم
بدون شک، فرهنگ یک جامعه از مهمترین عوامل تعیینکننده سنّ ازدواج در آن جامعه است و عوامل پیشین نیز بیارتباط با عامل فرهنگ نیستند. در این راستا لازم است به آداب و رسوم و تشریفات دست و پاگیری اشاره کرد که گاه در میان مردم رایج می یابند؛ برای مثال در جامعهای مانند ایران، مهریه سنگین، شیربهای زیاد، جهیزیه کمر شکن، مراسم عروسی پرهزینه، توقعات زیاد از داماد در مورد شغل و مانند اینها معمولا موجب می شود زوجهای جوان نتوانند در زمان مناسب به ازدواج اقدام نمایند؛ زیرا خود آنها و چه بسا والدین آنها ناگزیرند مدت زیادی را صرف کار و تلاش کنند تا بتوانند از عهده این مخارج برآیند.
در یک ارزیابی کلی چنین به نظر می آید که بسیاری از صاحب نظران مسائل خانواده، بالا رفتن سنّ ازدواج را به عنوان یکی از نیازهای ضروری زندگی شهری در جوامع توسعه یافته یا در حال توسعه، امری اجتناب ناپذیر قلمداد کنند. طبیعی است نظام ارزشی اسلام که مبتنی بر دین می باشد، چنین رویکرد منفعلآنهای را برنتابد و با توجه به پیامدهای منفی تأخیر ازدواج برای جوانان و برای کل جامعه، در جهت کاهش معقولانه سنّ ازدواج کوشش کند. به نظر میرسد در مقام ارائه راه حلی مناسب با دیدگاه اسلام برای این مسئله باید بر دو محور اساسی سازماندهی اقتصادی و فرهنگی تأکید کرد. همانگونه که شواهد مربوط به دیگر کشورها نشان می دهد، می توان پیشبینی کرد که با بهبود اوضاع معیشتی مردم، کاهش محسوسی در سنّ ازدواج به وقوع خواهد پیوست. در این جهت افزون بر حمایتهای دولت و دیگر ارگانهای مسئول حکومتی، کمکهای مادّی والدین و دیگر خویشاوندان و آشنایان می تواند برای جوانان بسیار راهگشا باشد. بدون شک فرهنگ هر جامعهای تا حدود زیادی در تعریف واژههایی مانند رفاه اقتصادی، سطح معیشت و خط فقر دخالت دارد و با تغییر ذهنیتها و نگرشهای عمومی و ترویج ساده زیستی، تعریفهای جدیدی از این واژهها در سطح جامعه مورد پذیرش قرار می گیرد؛ که این امر می تواند در کاهش سنّ ازدواج موثر باشد. همچنین با کار فرهنگی حساب شده می توان در جهت تغییر یا تعدیل آداب و رسوم مشکل ساز، مانند تعیین مهریه بالا، توقع جهیزیه سنگین و درخواست شیربها-علی رغم نامشروع بودن آن-گام برداشت. در اسلام سنّ مشخصی برای ازدواج مقرّر نگردیده است؛ اما احادیث منقول از پیامبر اکرم و امامان معصوم(ع) وسیره عملی آن بزرگواران، شواهد گویایی بر اهتمام ایشان در تعجیل در امر ازدواج به دست می دهد.
بر طبق برخی روایات روزی پیامبر اکرم(ص) در مسجد فرمود: ای مردم! جبرئیل از سوی خداوند برای من این پیام را آوردکه دوشیزگان همانند میوههای روی درختند؛ اگر زمانی که وقت چیدن میوه می رسد، میوهها چیده نشوند آفتاب آنها را فاسد خواهد کرد و بادها آنها را پراکنده می سازد. به همین سان زمانی که دوشیزهای ویژگیهای زنانه پیدا کرد، هیچ دارویی جز ازدواج و شوهر کردن برای آنان وجود ندارد. در غیر این صورت، به دلیل بشر بودن آنان هیچ اطمینانی در کار نیست که دچار فساد و انحراف نشوند.(2)
در روایتی دیگر می خوانیم: یکی از حقوق فرزند بر پدر آن است که پس از بالغ شدن، او را به ازدواج در آورد.(3) بنابراین، می توان نتیجه گرفت که اسلام در الگوی مطلوب خود، پایین بودن سنّ ازدواج را اصل می داند. در عین حال، مشکلات ناشی از ازدواجهای زودهنگام را نادیده نمی گیرد و در جهت رفع آنها کوشش می نماید.
فاصله سنی همسران
هرچند در بیشتر جوامع از جهت قانونی هر مرد بالغی می تواند با هر زنی-غیر از محارم- که به سن بلوغ رسیده باشد ازدواج کند؛ ولی هر جامعهای هنجارهای سنی خاصی دارد که افراد تا حدی زیاد خود را به رعایت آنها ملزم می دانند. در بسیاری از کشورها یک مرد سالمند به طور قانونی می تواند با یک دختر تازه بالغ ازدواج کند، ولی چنین کاری عملا به ندرت اتفاق می افتد؛ زیرا عرف امروزی آن را نمی پسندد. یکی از هنجارهای مهمی که به سن دو زوج مربوط می شود و در بیشتر جوامع وجود دارد، این است که شوهر باید کمی(حدود یک تا ده سال) از زن خود بزرگتر باشد. عمومیت این هنجار در اغلب جوامع شرقی وغربی دیده می شود، ولی در میزان این تفاوت جوامع با هم متفاوتند. رعایت فاصله سنی بین همسران در ازدواج از دو نظر دارای اهمیت است: یكی از نظر روانی و دیگری از نظر فیزیولوژیكی .زیرا انسان در فرایند رشد از نظر روانی در سنین مختلف دارای ویژگیهای متفاوت است. به طور قطع خصوصیات روانی یك نوجوان با ویژگیهای روانی یك فرد سالخورده در اكثر زمینهها قابل مقایسه نیست. از نظر فیزیولوژیكی نیز، ارضای غرایز جنسی در سنین مختلف متفاوت است و زوجین در صورت فاصله نامناسب نمیتوانند پاسخگوی تمایلات طرف مقابل باشند که خود مسئله مهمی است و تا حدودی به تفاوت سن زن و مرد در مورد بلوغ جنسی برمیگردد.
هنجار تفاوت سنی در بین زن و شوهر، در عوامل متعددی ریشه داشته است که به دو مورد مهم آن اشاره می کنیم: 1. دختران از لحاظ زیستی چند سال زودتر از پسران به بلوغ جنسی می رسند، همانگونه که زنان زودتر از مردان قابلیت باروری را از دست می دهند و تمایلات جنسی در مردان دیرتر از زنان فروکش می کند. 2. تقریبا در همه جوامع، مردان مسئول اصلی تأمین مخارج مالی خانوادهاند؛ بنابراین از آنجا که هنجارهای زناشویی نیز معمولا برحسب مقتضیات زیستی، اقتصادی و اجتماعی پا گرفتهاند؛ احتمالا از این رو دختران باید چند سالی زودتر از پسران ازدواج می کردهاند تا از اوایل دورهای که هیجانات جنسی و قابلیت باروری در آنها بروز می کند، شوهردار باشند و در آخر دوره نیز تقریبا همزمان با شوهران خود از فعالیتهای جنسی فاصله گیرند؛ همچنین مسئولیت اقتصادی مردان باعث می شده که آنان تا زمانی که از جهت اقتصادی آمادگی تأمین و اداره خانواده را نداشتهاند، نتوانند ازدواج کنند، مگر در موارد خاصی که والدین تأمین مالی خانواده نو پای فرزند خود را برعهده می گرفتهاند. در سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار(س) نیز مشاهده می کنیم که تناسب سنی میان آنان و همسرانشان به عنوان یک اصل مهم غیرقابل تغییر، جایگاه مهمی ندارد، و نمونه گویای آن را در ازدواج پیامبر اکرم(ص) و حضرت خدیجه(س) می توان دید که در هنگام ازدواج حضرت خدیجه، حدود 15 سال بزرگتر از پیامبر اکرم بوده، در عین حال هماهنگی و تناسب فکری و اعتقادی کاملی با یکدیگر داشته و حضرت خدیجه در عرصهها و حوادث تلخ و شیرین زندگی پیامبر، پا به پای پیامبر در جهت رسیدن پیامبر اکرم به اهداف مورد نظر خود در جهت نشر و ترویج دین مبین اسلام، تلاش می نمود. همچنین می توان به ازدواج حضرت علی(ع) با فاطمه زهرا(سلام الله علیها) اشاره نمود. البته ذکر این مصادیق به معنای تجویز فاصله سنی فاحش میان همسران نیست تا اینطور قلمداد شود که فاصله سنی زیاد نقشی در ایجاد مشکل در زندگی ندارد، بلکه هدف این است که در صورت همسانی زن و مرد در بسیاری از شاخصها، این امر نمیتواند مانع از اصل ازدواج گردد.
قواعد همسرگزینی
در هیچ جامعهای آزادی کامل برای انتخاب همسر وجود ندارد و از این رو کمتر کسی می تواند با هر فردی که می خواهد ازدواج کند. از سوی دیگر در هیچ جامعه و فرهنگی، محدوده انتخاب همسر آن چنان تنگ و محدود نیست که همسر هر شخصی به صورت عینی و فردی مشخص شده باشد. در همه جوامع قواعد گوناگونی وجود دارد که به طور صریح و یا ضمنی، محدوده همسرگزینی را مشخص می کنند. در برخی جوامع، افراد یک گروه تنها از گروه خاصی می توانند همسر خود را انتخاب کنند، درحالی که در جوامع دیگر این قلمرو بسیار وسیع است و هیچ گروه خاصی مشخص نمی شود که فرد ملزم به گزینش همسر از میان آنها باشد. در جوامع غربی نیز قواعدی(هرچند به صورت غیر مکتوب) وجود دارد که ازدواج مردی را از طبقه پایین با زنی از طبقه بالا پذیرفته نمی داند ولی در شرایطی تخلف از این قواعد امکان پذیر بوده و گاهی نیز اتفاق می افتد.
در اینجا برخی از مهمترین قواعدی را که قلمرو انتخاب همسر را مشخص میکند، بررسی می کنیم.
1. محرمیت
تقریبا در همه فرهنگها و جامعهها برقراری ارتباط زناشویی میان تعدادی از خویشان نزدیک ممنوع است. نه تنها ازدواج میان این افراد مجاز نیست، بلکه هرگونه رابطه جنسی میان آنها تابو(taboo) به شمار می رود. گستره محرومیت در جوامع مختلف متفاوت است، ولی در غالب فرهنگها پدر و دختر، مادر و پسر و برادر و خواهر یا یکدیگر محرم به حساب آمده، ازدواج آنان نامشروع تلقی می شود. در برخی جوامع قبیلهای همه زنان ومردان قبیله به این دلیل که همگی از نسل واحد و دارای خون مشترک تلقی می شوند، با هم محرم دانسته، و نمی توانند با یکدیگر ازدواج کنند. در مواردی، خویشاوندی و همخونی به کسانی که به جهت طبیعی در دایره خویشاوندان هم خون قرار ندارند، تعمیم داده می شود؛ برای مثال پدر یا مادرخوانده و برادر یا خواهرخوانده نیز از آن جهت که به نحوی در جایگاه پدر، مادر، برادر و خواهر واقعی قرار می گیرند، در بسیاری از فرهنگها از محارم به شمار می آیند.
محرمیت، به داشتن والدین و یا اجداد مشترک نیز محدود نمی شود؛ در برخی جوامع، میان دو یا چند نفری که در طفولیت از یک زن شیر خورده باشند، محرمیت رضاعی پدید می آید و از این رو در آینده نمی توانند با هم ازدواج کنند. قلمرو محرمیت خونی در ادیان بزرگی چون اسلام، مسیحیت و یهودیت نیز با هم تفاوت دارد. درمیان این ادیان محدودترین قلمرو محرومیت به یهودیت و وسیعترین آنها به مسیحیت اختصاص دارد.
2. همسان همسری
عموم صاحب نظران بر اصل همسان همسری به عنوان معیار عامّ گزینش همسر در جوامع گوناگون، توافق دارند. براساس این اصل افرادی که در صدد ازدواج برمی آیند، معمولا کسانی را برای همسری برمی گزینند که از بیشترین سطح همسانی و مشابهت با آنان برخوردار باشند. از سوی دیگر، هرچه وجوه اختلاف و تمایز بارزتر باشد، تمایل افراد به ازدواج کاهش می یابد. حتی نظریه معروف روبرت وینچ موسوم به نظریه نیازهای مکمّل که گاه به عنوان رقیبی برای نظریه همسان همسری مطرح می شود، درحقیقت اصل همسانی در ابعاد اجتماعی را انکار نمی کند و تنها در مورد ویژگیهای روان شناختی، این ادّعا را مطرح می سازد که فرد در مرحله همسرگزینی ازمیان افرادی که در محدوده انتخاب او قرار دارند، کسی را بر می گزیند که بالاترین درجه ارضای نیازهایش را به وی نوید دهد؛ برای مثال کسی که به کمک دیگران نیاز دارد، به احتمال زیاد مجذوب کسی خواهد شدکه در او نیاز (کمک به دیگران) وجود دارد. به همین سان، افراد بیرون گرا و درون گرا و افراد سلطه پذیر و سلطه جو احتمال بیشتری دارد که جذب یکدیگر شوند.
معیارهای همسانی میان زن و شوهر در جوامع گوناگون ممکن است تا حدی متفاوت باشد، در اینجا به مهمترین آنها اشاره می کنیم.
1-2. همسانی در سنّ
درگذشته والدین، دختر جوان و یا حتی نابالغ خود را به دلیل مصالح خانوادگی به ازدواج مردی در می آوردند که فاصله سنیّ زیادی با دختر داشت و این امر در بسیاری از فرهنگها امری عادی تلقی می گردید؛ اما امروزه در بیشتر جوامع، ازدواجها اغلب میان افرادی انجام می گیرد که تفاوت سنیّ قابل توجهی ندارند.
2-2. همسانی درمحل سکونت
عامل جغرافیایی نیز نقش مهمی در انتخاب همسر دارد؛ یعنی هرچه محل سکونت پسر و دختر به هم نزدیکتر باشد، احتمال ازدواج میان آنها در شرایط مساوی بیشتر خواهد بود و برعکس. مطالعهای که در فرانسه انجام گرفته، نشان داده است که 75% همسران پیش از ازدواج هم محل بوده و 81% از این 75% اهل یک ولایت بودهاند. در تبیین عامل جغرافیایی می توان گفت که اولاً نزدیکی جغرافیایی باعث افزایش تماسها و روابط میان جوانان شده، زمینه آشنایی آنها را فراهم می سازد وثانیاً، افرادی که در یک منطقه جغرافیایی زندگی می کنند، معمولا از فرهنگ همگونتری برخوردار می باشند و به طبقه واحدی تعلق دارند. در یک نگاه وسیعتر می توان عامل همسانی در محل سکونت را به همسانی در محیطهای آموزشی، شغلی و مانند اینها تعمیم داد.
3-2. همسانی در دین
بسیاری از ادیان، ازدواج پیروان خود را به ویژه زنان را با پیروان ادیان دیگر مجاز نمی دانند. از آنجا که دین به عنوان یک عامل مهم تمایز فرهنگی موجب ناهمسانی افراد متعلق به ادیان مختلف می گردد، حتی کسانی که نسبت به دستورهای دینی پایبندی ندارند نیز بیشتر با همدینان خود ازدواج می کنند.
4-2. همسانی در نژاد و قومیت
هرچند در جهان امروز نژاد پرستی به طور رسمی کمتر تأکید می شود ولی نژاد همچنان از عوامل ایجاد تمایز است و از این بالاتر، نگرشهای قوم مدارانه هنوز از تأثیر زیادی برخوردار است.
5-2. همسانی در طبقه اجتماعی
ماکس وبر طبقه اجتماعی را بر پایه سه عامل ثروت، قدرت و منزلت تعریف کرد. از این رو مشاهده می کنیم که هریک از طبقات مختلف اجتماعی ، سبک زندگی خاص خود را دارد و هنجارهای طبقاتی فراوانی درکارند که برقراری روابط صمیمی میان افراد متعلق به دو طبقه اجتماعی را دشوار می سازند. همین تمایزهای طبقاتی و فرهنگی که معمولا با تمایزهای جغرافیایی نیز همراهند، برهمسرگزینی تأثیر می گذارند و احتمال ازدواج میان جوانان ناهمسان را به شدّت کاهش می دهند.
6-2. همسانی در تحصیلات
افراد دارای تحصیلات عالی نسبت به بقیه مردم هستند، بینشها و نگرشهای متفاوتی دارند و در نتیجه، ترجیح می دهند بیشتر با کسانی رابطه برقرار کنند که در سطح تحصیلی مشابهی قرار دارند. بنابر مطالعهای که در فرانسه انجام گرفته، 66% ازدواجها زن و شوهر از تحصیلات یکسانی برخوردار بودهاند.
شایان ذکر است که در هر جامعهای، همسانی براساس معیارهای فرهنگی آن جامعه ارزیابی و تعریف می شود. اسلام به عنوان دین فرهنگ ساز، به طور کلّی اصل همسان همسری را می پذیرد، اما می کوشد الگوی جدیدی از آن ارائه دهد. بر طبق این الگو، همسانی اصولی زن و شوهر، در ایمان و اخلاق است. وقتی از حضرت پیامبر(ص) درباره افراد کفو و همسان پرسش می شود، ایشان می فرماید: «مؤمنان کفو و همسان یکدیگرند».(4) بنابراین هرگاه این معیار فراهم بود، می توان معیارهای دیگر را نادیده گرفت؛ از این رو، رسول اکرم(ص) در حدیث دیگری می فرماید: «هرگاه کسی به خواستگاری آمد که دین و اخلاقش مورد پسند بود، او را رد نکنید». وقتی از ایشان پرسیدند که آیا حتی اگر از حیث نسب، دون پایه باشد باز هم به او دختر بدهیم؟ حضرت بار دیگر فرمایش بالا را تکرار می نماید.(5)
دیدگاه اسلام
از نگاه اسلام نیز یکی از مهمترین عوامل پایداری زندگی زناشویی همسانی زن و مرد در ویژگیهای رفتاری و شخصیتی است. اصل همانندی زن و شوهر که در متون اسلامی تحت عنوان«کفویت» مطرح شده، بسیار مورد توجه قرار گرفته است. کفویت و همسانی در امور مختلفی است از جمله: همتایی ایمانی، فکری و فرهنگی، همتایی در تحصیلات و علم، تناسب سنی، مالی و اجتماعی. اما نکته مهم این است که مفهوم کفو امری نسبی است؛ بدین معنا که دارای مراتب متعدد است؛ مثلا ممکن است فردی نسبت به همسرش در جنبههایی بالاتر باشد، در حالی که همسرش در جنبههای دیگری از او بالا برتر است.
اما به طورکلی از دیدگاه اسلام، اساسیترین رکن همانندی زن و مرد، تشابه ایمانی و اعتقادی آنهاست، از این رو در روایات آمده است: «المؤمن کفو المؤمنة»؛ مرد مؤمن کفو زن مؤمن است.
در روایت دیگری آمده که اگر حضرت علی(ع) نبود، برای حضرت زهرا(س) در میان انسآنها همانندی یافت نمیشد. این مسأله نشان میدهد که در همانندی بیش از هر چیز باید به مراتب ایمان افراد توجه شود. در زمان پیامبر اکرم(ص) ازدواجهای موفقی بین افراد متعلق به دو طبقه اجتماعی یا دو گروه نژادی متفاوت صورت میگرفت که به علت سنخیت و همانندی آنها در ایمان و اعتقادات، زندگی خانوادگی سعادتمندآنهای را برای زن و مرد به همراه داشت. مانند داستان جوان سیاهپوست، زشت قیافه، غریب و تهیدستی به نام جویبر که با سفارش و وساطت پیامبر گرامی اسلام(ص) با دلفاء دختر زیباروی زیاد بن لبید- یکی از اشراف برجسته مدینه- ازدواج کرد؛ ازدواج مقداد- غلام آزاد شده- با ضباعة ، دختر عموی پیامبر(ص) که به خواست و تأکید خود حضرت صورت گرفت و ازدواج امام سجاد(ع) با کنیز آزاد شده خود که نامه سرزنشآمیز خلیفه وقت و واکنش تند حضرت نسبت به آن نامه را در پی داشت، نمونههایی از اهتمام اسلام به معرفی و جایگزینی یک الگوی معین برای همسان همسری را نشان میدهد.
1. وسائل شیعه؛ ج14، 72.
2. وسائل الشیعه؛ ج14، 39.
3. همان؛ ج15، 200.
4. وسائل الشیعه؛ ج14، 39.
5. همان؛ ج14، 52.
دارایی و ثروت
یکی از اموری که در شکل گیری و تداوم زندگی مشترک خانوادگی نقش برجستهای ایفا میکند، برخورداری از حداقل تمکّن مالی به عنوان پایه اقتصادی خانواده است. بسیاری از خانوادهها را میتوان یافت که هر چند از جهات مختلف اجتماعی و فرهنگی در سطح قابل قبولی نیستند، ولی تأمین بودن آنها از لحاظ معیشتی نقش تعیین کنندهای در حفظ انسجام آنها ایفا کرده و موجب گردیده که شیرازه خانواده از هم نگسلد. عواملی مانند قمار و اعتیاد به مواد مخدّر نیز که در اختلال خانواده و طلاق مؤثر شناخته شدهاند، اغلب به سبب اختلال در معیشت خانواده موجب این پیامدهای نامطلوب میگردند.
این نکته در دیدگاه اسلام نیز مورد توجه قرار گرفته؛ در برخی احادیث، برخورداری شوهر از دارایی نسبی جزء معیارهای همسر گزینی قلمداد شده است.(1) همچنین، تأمین نیازهای معیشتی زن و به تعبیر فقهی، نفقه زن جزء وظایف شوهر و حقوق زن بر مرد به شمار آمده، به گونهای که عدم ادای این حق یا ناتوانی از ادای آن، حق طلاق را برای زن درپی خواهد داشت.(2)
به گفته برخی محققان، رفاه و توسعه اقتصادی بالا نیز همانند فقر اقتصادی به ثبات خانوادهها آسیب میرساند. برحسب پژوهشهای انجام شده«جوامع بسیار فقیر و جوامع بسیار ثروتمند، بالاترین میزان طلاق را دارا هستند». با توجه به تأثیر رفاه اقتصادی و اجتماعی بر کاهش کارکردهای خانواده در نتیجه انتقال این کارکردها به مؤسسات و سازمانهای دولتی یا خصوصی و نیز تأثیر آن بر کاهش وابستگی اعضا به خانواده، چندان دور از انتظار نیست که خانواده ماهیّت نهادی خود را از دست داده و به یک رابطه مصاحبتی ناپایدار مبدّل شود.
با این همه در یک نگاه دقیق تر و هماهنگ با آموزههای اسلامی میتوان این ادّعا را مطرح کرد که تأثیر رفاه اقتصادی بالا بر بیثباتی خانواده به عوامل دیگری از قبیل افول یا ضعف مبانی اخلاقی بستگی دارد، نه اینکه رفاه اقتصادی ذاتاً بر استحکام خانواده تأثیر منفی داشته باشد.
تقسیم کار و تفکیک نقشها
یکی دیگر از عوامل اساسی و بسیار مؤثر در استحکام زناشویی، تقسیم کار خانوادگی در معنی وسیع کلمه است که کار اقتصادی، مدیریتی، خدماتی، عاطفی و غیره را در بر میگیرد. پارسونز در رویکردی توصیفی -دستوری بر نقش محوری تقسیم کار جنسیتی در حفظ وحدت و انسجام خانواده هستهای معاصر تأکید کرد؛ تقسیم کاری که وظایف شغلی، کسب درآمد و رهبری خانواده را برعهده شوهر/پدر، و وظایف خانهداری و کدبانوگری را برعهده همسر/مادر قرار میدهد. به باور وی، چنانچه زن ازدواج کرده، نقش نانآوری را برعهده بگیرد، خطر رقابت با شوهرش به میان میآید و این امر برای وحدت و هماهنگی خانواده بسیار زیان آور است. با این همه، همانگونه که منتقدان پارسنوز میگویند، واقعیات زندگی خانوادگی در دوران معاصر در بسیاری از خانوادهها به گونه دیگری رقم خورده است. در بسیاری از خانوادههای سنتی همان تقسیم کار جنسیتی به صورت کانون مشاجرههای زناشویی وعامل بی ثباتی خانواده درآمده است. تعداد زیادی از زنان خانه دار از اینکه بار اصلی کارهای خانگی بر دوش آنان سنگینی میکند و مردان مسئولیت کمتری را در این زمینه میپذیرند، شکایت دارند. تحقیقات دیگری نیز این مطلب را تأیید کردهاند که شادترین خانوادهها، خانوادههایی هستند که از الگوی مساوات جویانه پیروی میکنند. همچنین در مورد اشتغال زنان، بخشی از یافتههای تحقیقی از این واقعیت حکایت دارند که زنان شاغل در مقایسه با زنان خانه دار شادترند، از عزت نفس بالاتری برخوردارند، کمتر دچار سرخوردگی میشوند و کمتر به فشارهای روحی مبتلا میگردند. به نظر میرسد بدون توجه به فرهنگ مسلّط در یک جامعه نمیتوان به درک کاملی از مسئله دست یافت. تقسیم کار جنسیتی چیزی بیش از یک متغیر فرعی نیست؛ متغیری که برحسب فرهنگ غالب و پذیرفته شده در یک جامعه میتواند در استحکام خانواده و یا بالعکس، در تزلزل خانواده نقش داشته باشد.
تولد فرزند
بسیاری از مطالعات و تجربههای عینی نشان میدهند که تولید فرزند، به عنوان بارزترین محصول پیوند زناشویی، در تحکیم و تثبیت خانواده نقش ممتازی ایفا میکند و در مقابل، عقیم بودن و ناکامی در تولید فرزند، به ویژه در صورت اشتیاق وافر دو زوج و وجود حساسیتهای محیطی مشوّق، در بسیاری موارد فروغ مهر و صفا را در روابط زناشویی ضعیف و پیوندهای متقابل را سست میگرداند. بدون شک، تأثیر فرزند بر استحکام خانواده تا حد زیاد به میل فرزندخواهی ارتباط دارد. شاید میل فرزند خواهی به میل جاودانگی برگردد و چون میل جاودانگی شخصی در این دنیای فانی و گذرا ارضا شدنی نیست، این عدم ارضا انسانها را به تلاش برای تحصیل جاودانگی غیرشخصی از راه به یادگار نهادن آثار ماندگار سوق میدهد. بقای نسل اشخاص از راه فرزندان یکی از بارزترین مصادیق جاودانگی غیرشخصی است و از این رو، والدین استمرار وجود خویش را از راه فرزندان جستجو میکنند و حیات ایشان را دنباله حیات خویش میانگارند.
گذشته از جنبههای روان شناختی، نقش عوامل اجتماعی در بروز میل فرزندخواهی نیز باید مدنظر قرار گیرد. به گفته کلاین برگ، میل به فرزند داشتن بیشک هم در مردان و هم در زنان وجود دارد و شاید دلیل وجود این میل نیز ارزشی باشد که فرهنگ برای کودکان قائل است. این ارزش ممکن است جنبه اقتصادی داشته باشد، همچنین -چنانکه در چین معمول است- ممکن است ارزش دینی داشته باشد. ممکن است فرزند خواستن برای این باشد که شخص به نحو دیگر، یعنی به صورت ادامه وجود واقعی خود در دیگری، فناناپذیر شود، یا ممکن است مردان فرزند داشتن را دلیل محسوس مردانگی خود بدانند.
اینک این پرسش مطرح است که آیا تولد فرزند با توجه به مشکلاتی که در پی دارد، روی هم رفته در جهت افزایش انسجام خانواده و یا در جهت کاهش آن عمل میکند.
نظر به پیشینه روابط زن و شوهر، فرزندان تأثیرهای متفاوتی را بر استحکام خانواده بر جای میگذارند. زوجهایی که پیش از تولد کودک، روابط نزدیک و صمیمانهای با یکدیگر دارند، معمولا پدر و مادر شدن را تجربهای خوشایند مییابند و با مشکلات و محدودیتهای بچهداری آسانتر روبرو میشوند. در مقابل زوجهایی که از ازدواجشان احساس شادی نمیکنند، پس از آمدن کودک، ناخشنودی بیشتری را نشان میدهند.
از نظر بافت فرهنگی نیز باید بین دو دسته از جوامع تمایز قائل شد؛ در جوامع سنتی که یا به دلایل اعتقادی و دینی و یا به دلایل اقتصادی، جایگاه و ارزش بیشتری برای فرزندان قائلند، فرزند با آمدن خود شادی و عزت نفس را برای پدر و مادر به ارمغان میآورد و از این راه، باعث استحکام بیشتر خانواده میشود. اما در جوامعی که روحیات و نگرشهای فردگرایانه بر آنها غلبه دارد، عموما گرایش به داشتن فرزند کمتر است؛ زیرا فرزندان به طور طبیعی محدودیتها و فشارهای روانی و اقتصادی متعددی را بر خانواده تحمیل میکنند و آزادیهای فردی در جهت انجام فعالیتهای شغلی، تحصیلی و غیره را به میزان قابل توجهی کاهش میدهند که همین امر یکی از عوامل مهم افزایش خانوادههای بدون فرزند در جوامع صنعتی است.
موضوع تضاد عشق و تربیت فرزند نیز که در دهههای اخیر مورد توجه صاحبنظران علوم اجتماعی قرار گرفته است، محور بحث این پرسش است که آیا میتوان برای تربیت فرزندان تدبیری اندیشید که خللی در روابط مبتنی بر عشق زن و شوهر ایجاد نکند؟ طرفداران دیدگاه محافظه کار، تعدیل ازدواج را به گونهای که به صورت مبنای مناسبی برای پرورش صحیح فرزندان درآید، پیشنهاد میکنند. آنان معمولا مشکلات تربیت فرزندان را ناشی از بیتعهدی همسران میدانند. اما طرفداران دیدگاه رقیب ازدواج و خانواده را دو نهاد جداگانه میانگارند که دیگر نیازی به یکدیگر ندارند. به این ترتیب، زن و شوهری که از روابط زناشویی خود احساس رضایت نمی کنند، ناگزیر نخواهند بود افزون بر زوج ناخرسند، پدر و مادر ناخرسند نیز باشند.
از دیدگاه اسلام این مطلب که فرزند در مراحل مختلف تکوّن تا رشد خود، مشکلاتی را بر والدین تحمیل میکند، مسلّم است و از جمله در قرآن کریم به دشواریهای جسمی و روحی مادران در دوران حمل و هنگام وضع حمل اشارت رفته(3)، همانگونه که در بعضی روایات به فشارهای اقتصادی فرزندان بر خانوادههای کم بضاعت(4) ونیز دشواریهای تربیت فرزندان(5) اشاره شده است. با وجود این، در پارهای از توصیههای دینی شاهد تدبیرهایی هستیم که اسلام از راه آن کوشیده است فرزندان را به جای آنکه عاملی برای سرخورگی و نارضایتی والدین باشند، به عاملی برای افزایش رضایت خاطر آنان و درنتیجه، تحکیم پیوند زناشویی تبدیل کند. اسلام گذشته از یادآوری ارزشها و منافع دنیوی فرزندان برای والدین -مانند اینکه فرزندان موجب انس پدر و مادر و خارج شدن آنها از تنهایی اند و فرزندان یار و یاور پدر و مادر و یادگارهای آنان پس از مرگ ایشان خواهند بود(6) بدیهی است که نگرش معطوف به آخرت و جمع گرایانه اسلام به مقوله فرزند، جایی برای بروز ارزشهای فردگرایانه افراطی که مشکلاتی مانند تضادّ عشق و تربیت فرزند از درون آنها بر میآید، باقی نمی گذارد. اسلام کوشیده است از راه الزام یا تشویق فرزندان به فرمانبرداری از والدین و نیکی کردن به آنان، پاداشهای ملموس بیشتری را برای والدین فراهم کند و به این ترتیب انگیزههای تولید و تربیت فرزند را در آنان تقویت نماید که این امر نیز خود، تأثیر انکار ناپذیری بر تحکیم روابط خانوادگی برجای میگذارد.(7)
نکته دیگری که در اسلام به آن سفارش شده، این است که پدر و مادر باید علی رغم محدودیتهای ناشی از تولد فرزند، نیازهای جنسی و عاطفی متقابل را از یاد نبرند و در جهت برآوردن این نیازها در حد توان بکوشند.
حمایت از خانواده
عوامل بیرونی متعددی با حمایت از خانواده در ثبات و استحکام آن نقش ایفا میکنند که میتوان آنها را در دو دسته اصلی زیر جای داد: 1. خویشان و آشنایان 2. حکومت.
نقش حمایتی خویشاوندان چه از جهت مالی و چه از جهت معنوی، در جوامع سنتی بیشتر به چشم میخورد. خویشاوندان معمولا برای کمک به گروههای خانوادگی کوچک در دسترس هستند و این امر باعث میشود که تنشهای خانوادگی آسیب کمتری بر افراد وارد کند. در عین حال، نباید روی دیگر سکه را از یاد برد. اختلافات ناشی از دخالت بستگان و نزدیکان به ویژه در جوامعی که در مرحله گذار از سنت به تجدد قرار دارند، درصد بالایی از اختلافات زناشویی را تشکیل میدهند و مسئله معروف ناسازگاری عروس و مادرشوهر یا داماد و پدرزن از محورهای اصلی این اختلافات است.
حمایت دولت و بخشهای حکومتی از خانواده، موضوعی است دارای ابعاد متنوع و گسترده که در دوران معاصر مورد توجه ویژه قرار گرفته است. در بعد حمایت اقتصادی، به نظر میرسد مهم ترین مسئله، ساماندهی عمومی اقتصاد، به ویژه حل مشکل بیکاری جوانان است که تأثیرهای مستقیم نامطلوبی بر ثبات خانوادهها برجای میگذارد. حمایت آموزشی و فرهنگی حکومت نیز نقش محوری در حفظ و استحکام نهاد خانواده ایفا میکند. در ایران بهره گیری از امکانات آموزشی و فرهنگ سازی، اعم از کتابهای دبیرستانی و دانشگاهی، مراکز مشاوره و رسانههای جمعی به ویژه صدا و سیما، در سالهای اخیر رشد چشم گیری داشته است و با توجه به افزایش نابسامانیهای خانوادگی و از جمله طلاق، انتظار میرود این روند حمایتی سیر صعودی خود را همچنان ادامه دهد، هرچند نباید ناسازگاری برخی از این برنامهها یا مبانی ارزشی اسلام و در مواردی، تأثیر منفی آنها بر استحکام خانواده را از نظر دور داشت. حمایت قانونی و امنیتی نیز دارای جنبههای متعددی است که به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر استحکام خانواده مؤثر است. بخشی از مشکلات زناشویی میتواند ریشه در کاستیهای قانون گذاری داشته باشد. البته از آنجا که قوانین مدنی کشورهایی مانند ایران تا حد زیادی برگرفته از فقه اسلامیاند، به نظر میرسد کاستیهای قانونی سهم عمدهای در اختلالات خانوادگی نداشته باشند. کارآمدی دستگاه پلیس و نظام قضایی در رسیدگی به شکایات و تخلفات خانوادگی، جنبه دیگری از حمایت حکومت از خانواده را به نمایش میگذارد.
در پایان خاطر نشان میشود که حمایت فعالانه حکومت در جهت تثبیت و تحکیم خانواده نباید با حمایت منفعلانه و تابع وضع موجود که صرفا گسیختگی خانواده را شدت میبخشد، اشتباه شود. حمایت از خانواده به وسیله دولتهای رفاه در تعدادی از کشورهای غربی در جهت و مسیر خاصی است که خانواده بحران زده غربی را روز به روز زایدتر و غیرکارکردیتر میسازد. بر این اساس، لازم است دست اندرکاران قوای قانون گذاری، اجرایی و قضایی جمهوری اسلامی در سیاستهای حمایت از خانواده، جانب احتیاط و دوراندیشی را رعایت نموده و از سطحی نگری و پیروی ناموجّه از الگوی غربی خودداری ورزند.
محدودیت طلاق
جامعه شناسان یکی از عوامل ثبات خانواده در بسیاری از جوامع سنتی را محدودیتهای فرهنگی و قانونی طلاق، به ویژه قبح طلاق در افکار عمومی و سرافکندگی ناشی از آن، کاهش موقعیت فرد طلاق گرفته و در مواردی طرد و انزوای اجتماعی او، فشارهای روانی، اجتماعی و اقتصادی پس از طلاق و دشواریهای قانونی آن دانستهاند که هر یک به نوعی جایگاه خانواده را در افکار عمومی تثبیت و تحکیم میکند. در مقابل، هر قدر از قبح طلاق و احساس ننگ ناشی از آن کاسته شود، احتمال طلاق افزایش خواهد یافت.
در خصوص دیدگاه اسلام درباره محدودیتهای طلاق به همین اشاره بسنده میکنیم که نگرش منفی دین به طلاقهای بوالهوسانه مستلزم آن است که از راهبردهای فرهنگی مانند ترویج قبح این گونه طلاقها در سطح جامعه استقبال کند. در عین حال، چون نمیتوان قبح طلاق را به طور کلی از متون دینی استفاده کرد و در پاره ای موارد، گسستن ارتباط زناشویی به دلایل معقول حتی ضرورت مییابد، چنان که خود پیامبر اکرم و ائمه اطهار(ع) نیز بر حسب روایات در مواردی به طلاق همسران خود اقدام کردهاند.(8)
محدودیت روابط اجتماعی زنان و مردان
اختلاط زن و مرد در حوزههای مختلف فعالیت اجتماعی، به ضمیمه کنترل درونی و بیرونی افراد و امکان برقراری روابط آزاد با توجه به وجود محرّکهای قوی که دو جنس به طور طبیعی برای ورود به دنیای یکدیگر دارند، آبشخور بسیار مناسبی برای رشد تمایلات شهوانی و در نتیجه ضعف انگیزه تشکیل خانواده در مرحله اول و ضعف انگیزه حفظ آن در مرحله بعد خواهد بود. یک مطالعه تطبیقی که در شصت و شش کشور صورت گرفته، نشان میدهد که هرچه زنان در جامعه بیشتر با مردان مرتبط باشند، میزان طلاق بالاتر خواهد بود. با نگاه تحلیلی به رویکرد اسلام به موضوع روابط اجتماعی زن و مرد، به نظر میرسد اسلام دو هدف اساسی را در تدبیرهای یاد شده، دنبال کرده است. هدف نخست کاهش زمینههای روابط جنسی نامشروع در سطح جامعه است و هدف دوم که از ظرافت بیشتری برخوردار است و جز در قالب بینشها و گرایشهای معنوی نمیتوان به درک صحیحی از آن نایل شد، آن است که حساسیتهای طبیعی موضوع جنس در سطح اجتماعی به پایین ترین حدّ کاهش یابد، به گونهای که این موضوع کمترین مشغله ذهنی را برای مرد یا زنی که وارد عرصه اجتماع میگردد، در پی داشته باشد. بدون تردید، برطرف شدن این قبیل مشغلههای ذهنی و به تعبیر دینی، وسوسههای نفسانی، شرط اصلی یاد خدا و گرایش به معنویات است که در نظام تربیتی اسلامی جایگاه بسیار والایی دارد و افزون بر آن، به عنوان یکی از ارکان مهم بهداشت روانی در سالم سازی نظام اجتماعی نقش بسزایی ایفا میکند.
تحقق عینی اهداف اسلام نوعی «محدودیت عقلانی» در روابط اجتماعی زنان و مردان را درپی خواهد داشت که از این قرارند:
تکلیف زن به رعایت حجاب شرعی در برابر مردان نامحرم(9)
تکلیف زنان به مخفی ساختن زیور آلات خود در برابر نامحرمان(10)
ممنوعیت آرایش زنان برای مردان نامحرم(11)
توصیه زنان به حفظ حجب و حیا در راه رفتن(12)
توصیه زنان به حفظ متانت در سخن گفتن و خودداری از سخنان وسوسه انگیز(13)
توصیه زنان به کوتاه و مختصر سخن گفتن با نامحرمان به جز در موارد لزوم(14)
ممنوعیت خلوت گزینی با نامحرمان(15)
نهی از ورود مرد نامحرم به خانه زن بدون اجازه سرپرست خانواده(16)
ممنوع ساختن نگاه شهوت آلود به نامحرم(17)
کراهت نگاه به نامحرم حتی با داشتن حجاب(18)
توصیه به فرو افکندن چشم به هنگام رویارویی با مرد یا زن نامحرم(19)
کراهت مبادرت مردان به سلام کردن بر زنان نامحرم، به ویژه زنان جوان، و کراهت دعوت مرد از زن نامحرم برای هم غذا شدن.(20)
کراهت اختلاط زنان و مردان در اماکن عمومی(21)
نهی از تماس فیزیکی با نامحرم همچون دست دادن، در آغوش کشیدن و بوسیدن(22)
ممنوع ساختن خروج زن از خانه بدون اذن شوهر(23)
توصیه مردان به غیرت ورزی مناسب جهت حفظ حریم عفاف(24) در عین حال، از غیرت ورزی نابهجا به شدت نکوهش شده است. (25)
بدیهی است که برحسب دلایل دینی، برقراری روابط اجتماعی و مشارکت فعَال در عرصههای مختلف فعالیت شغلی در صورتی که با حفظ حدود، مصونیت لازم از ابتدا به آلودگیها و انحرافات و به طور کلی تأمین منابع و مصالح جمعی همراه باشد، نه تنها مجاز که در مواردی واجب الزامی خواهد بود.
نظارت و کنترل
گذشته از عوامل کنترل درونی، مانند ایمان و اخلاق، مجموعهای از عوامل بالفعل یا بالقوه بیرونی وجود دارند که با ایفای نقش نظارتی و کنترلی میتوانند از اختلال خانواده جلوگیری کنند. در نخستین گام، کنترل اعضای خانواده نسبت به یکدیگر مطرح است. برای مثال کنترل جنسی زنان به وسیله شوهران به عنوان عاملی برای استحکام خانواده به دلیل برخورداری از پشتوانههای قوی فرهنگی، در بسیاری از جوامع گذشته و حال وجود داشته و دارد. کنترل خانواده به وسیله خویشان و آشنایان در رتبه بعد قرار دارد. این نوع از نظارت کنترلی خواه به شیوه مستقیم و خواه به شیوه غیرمستقیم، همچون کنترل ناشی از پشتیبانی و کمک مالی به زوجین در خانوادههای گسترده جوامع سنتی، کارایی بسیار بالایی در زمینه حل تضادهای زناشویی و جلوگیری از فروپاشی خانواده داشته است. کنترل و نظارت جامعه بر خانواده نیز در همین راستا قابل طرح است. نهاد قانون نیز همواره سهم قابل توجهی در حفظ و تثبیت خانواده ایفا کرده است. بدون شک، محدودیت قانونی طلاق، ممنوعیت چند همسری، ممنوعیت خشونت زناشویی، مداخله قضایی در نزاعهای خانوادگی و اموری از این دست، تأثیر عمدهای بر ثبات و تداوم حیات خانواده بر جای میگذارند.
با توجه به این ابعاد چندگانه کنترل و نظارت بر خانواده، به نظر میرسد نظام کنترل خانواده در اسلام از غنا، پویایی و کارآمدی بسیار بالایی برخوردار باشد.
اخلاق
نقش عنصر اخلاق در استحکام خانواده از مسائلی است که به نظر میرسد کارشناسان امور خانواده حق مطلب را در مورد آن ادا نکردهاند. معمولا در مقام برشمردن عوامل اختلال خانواده، ضعف اخلاق یا مغفول واقع میشود و یا حداکثر بهسان یکی از عوامل و در عرض آنها مطرح میگردد. کم نیستند نمونههایی که در آنها علی رغم ناهمسانی زوجین از جهات متعدد، پایبندی آنان به موازین اخلاقی باعث تداوم و انسجام خانواده شده است؛ از این رو نگاه واقع بینانه اقتضا میکند که برای عنصر اخلاق در مقایسه با بسیاری از عوامل دیگر، سهم بیشتری در حفظ یکپارچگی خانواده قائل شویم.
واضح است که اگر زوجین از ویژگیهای اخلاقی ارزشمندی مانند صداقت، وفاداری، اعتماد، احترام، مهربانی، دلسوزی، فروتنی و صبر و بردباری، گذشت، خیرخواهی و انصاف برخوردار و از اموری مانند خودخواهی، خودمحوری، برتری جویی، تحقیر دیگران و توهین به آنها، حسادت، بخل، طمع، کینه توزی و دورویی مبرّا باشند، بسیاری از تنشها، بدرفتاریها، خشونتها، و اختلالات ویرانگر از ساحت زندگی خانوادگی رخت برخواهد بست؛ زیرا پایبندی به اصول اخلاقی نیرومندترین عامل کنترل درونی افراد از دست یازیدن به اقدامات غیرانسانی است؛ از این رو اسلام از میان معیارهای متعدد گزینش همسر، تأکید کم نظیری بر تربیت اخلاقی فرد نموده است. در روایتی آمده است شخصی در نامهای که برای امام رضا(ع) نوشت، عرضه داشت: «یکی از خویشان من که قدری هم بداخلاق است، از دخترم خواستگاری کرده است». امام(ع) در پاسخ فرمودند: «اگر بداخلاق است، دخترت را به او نده». (26)
در روایتی دیگر بر اخلاق خوب زن به عنوان معیار گزینش تأکید شده است.(27)
ایمان
اگر برای عنصر اخلاق در مقایسه با عوامل پیشین سهم بیشتری در تحکیم خانواده قائل شدیم، عامل ایمان و دینداری حتی نسبت به اخلاق جایگاه والاتری دارد؛ زیرا دین پشتوانه اصلی اخلاق است. از این رو همبستگی بین افول دینداری و ضعف نهاد خانواده در غرب فرضیهای بدیهی مینماید و از حیث تجربی نیز مورد تأیید محققان متعدد قرار گرفته است. به طور کلی ایمان مذهبی از دو راه مهم بر ثبات و استحکام خانواده تأثیر میگذارد: نخست از راه تقویت و تحکیم مبانی اخلاقی فرد و دوم عبارت است از تأثیر ایمان مذهبی در معنا بخشیدن به زندگی و ایجاد حس رضایت در افراد. بدون شک از عوامل اصلی اختلال خانواده، توقعات فزاینده و آرمانگرایانه زوجهای جوان از زندگی مشترک است که برآورده نشدن آن توقعات باعث احساس نارضایتی میشود. این در حالی است که ایمان مذهبی و اعتقاد به وعدههای الهی مؤثرترین عامل در جهت ایجاد حس رضایت و امید به آینده و در نتیجه سازگاری با ناملایمات و دشواریهای زندگی است. با توجه با تأکیدی که ادیان الهی بر رعایت مسائل اخلاقی دارند، اصولا از افراد مذهبی و متدَین انتظار بیشتری میرود که در برابر مشکلات زناشویی از خود سعه صدر، بردباری و مدارا نشان دهند.
1. وسائل الشیعه؛ج 14، 51-52.
2. همان؛ ج15، 223-224.
3. احقاف،15.
4. وسائل الشیعه؛ج15،99.
5. همان؛ ج15، 100و198.
6. همان؛ ج100، 98، 97، 15، 95، 211.
7. ر.ک سورههای بقره، آیه83 و نساء، 46 و انعام، 151 و اسراء 23-24 و عنکبوت، 8 و لقمان، 14-15 و احقاف، 15.
8. ر.ک: وسائل الشیعه؛ ج15،57 و 268 و 269 و 335؛ همچنین ر.ک، ابن ماجه؛ سنن؛ ج1، 650.
9. نور،31 و وسائل الشیعه؛ ج 14، 146.
10. نور،31.
11. وسائل الشیعه؛ ج14، 155.
12. قصص، 25.
13. احزاب، 32.
14. وسائل الشیعه؛ ج14،143.
15. همان؛ ج14، 133 و ج13،280.
16. همان؛ ج14، 157.
17. همان؛ ج 14، 138-141.
18. همان؛ ج14، 145.
19. نور، 30و31.
20. وسائل الشیعه؛ ج14، 173-174.
21. همان؛ ج14، 174.
22. همان؛ ج14، 170.
23. همان؛ ج14، 112و125.
24. همان؛ ج14، 107-109.
25. همان؛14، 175.
26. وسائل الشیعه؛ ج14، 54.
27. همان؛ ج4، 14.
تقدّس پیوند زناشویی
از جمله عواملی که در سوق یابی به ازدواج، دوری گزیدن از جایگزینهای احتمالی، پذیرش راغبانه لوازم آن و در نتیجه، حفظ و تثبیت خانواده، نقشی تعیین کننده دارد، تلقی ارزشی از پیوند زناشویی و به تعبیری، قداست داشتن آن است. به اعتقاد صاحب نظران، یکی از عوامل مهم سقوط جایگاه خانواده در غرب، فرایند عمومی دنیوی شدن یا تقدّس زدایی(secularization) بوده است که افزون بر دیگر حوزههای حیات اجتماعی، نهاد خانواده را نیز به شدّت تحت تأثیر قرار داده است. اسلام به شهادت آیات و روایات متعدد کوشیده است نگاه قدسی به ازدواج را درمیان مردم گسترش دهد. نمونههای زیر تا حدودی رویکرد ارزشی و قدسی اسلام به خانواده را منعکس میسازند. پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «ازدواج سنت من است؛ پس هرکس از سنت من روی گرداند، از من نیست»(1) نیز فرمود: نزد خداوند هیچ چیز از خآنهای که به واسطه ازدواج آباد میشود محبوبتر نیست و در نزد خداوند هیچ چیز از خآنهای که به واسطه طلاق از هم میپاشد، مبغوضتر نیست.(2)
حضرت یعقوب(ع) در تشویق فرزندش به ازدواج فرمود: کوشش کن از تو نسلی به جای ماند که زمین را با یاد و تسبیح خداوند سنگین نمایند.(3)
امام صادق(ع) نیز فرموده است: «دو رکعت نماز شخص متأهل بیش از هفتاد رکعت نماز شخص مجرّد فضیلت و ارزش دارد».(4)
همچنین، تعلیم ادعیه فراوان در مقاطع مختلف عقد و عروسی، طلب آمرزش برای والدین توسط فرزندانی که در دوران کودکی از دنیا میروند، معرفی کوشش مرد برای نان آوری به عنوان عبادت و جهادی باارزش(5)، اشاره به پاداشهای اخروی کارخانگی زن و بیان اینکه خوب شوهرداری کردن، پاداش بزرگ جهاد با دشمن را برای زن در پیخواهد داشت(6) و تأکید بر ارزشمندی و استحباب ارضای جنسی مشروع در مجموع، نشان دهنده جهت گیری ویژه اسلام به منظور ساختن یک چهارچوب مقدس از ازدواج و اجزاء و لوازم آن است.
انتخاب آگاهانه
یکی از مهم ترین مراحلی که نقش بسیار تعیین کنندهای در سرنوشت خانواده دارد، مرحله انتخاب همسر است. در هر جامعهای شیوههای کم و بیش مرسومی متناسب با شرایط فرهنگی و حساسیتهای محیطی برای عبور از این مرحله وجود دارد که افراد آن جامعه به فراخور حال در فرایند انتخاب همسر از آنها سود میجویند؛ برای مثال، بسیاری از جوانان امروزی در غرب به شیوه همخانگی رو آوردهاند و آن را یک دوره آزمایشی و مقدماتی برای ورود به ازدواج تلقی میکنند. فرض این است که این رابطه آزمایشی جوانان را با واقعیتهای زندگی زناشویی آشنا میسازد و آنان میتوانند با کسب شناخت کافی از نگرشها، رفتارها و خلق و خوی یکدیگر در خلال این دوره، ازدواج آتی خود را برپایه انتخابی آگاهانه و کاملا حساب شده رقم زنند و به این ترتیب، ثبات و موفقیت آن را تا حدود زیاد تضمین کنند.
اما براساس بعضی مطالعات انجام شده، همخانگی تأثیری بر سازگاری زناشویی، ارتباط نزدیک عاطفی و خشنودی افراد ندارد، یا تأثیر آن اندک است. شواهد دیگری حکایت دارند که زوج هایی که قبلا همخانگی را تجربه کردهاند، در مقایسه با آنان که همخانگی را تجربه نکردهاند، از شانس کمتری برای کسب موفقیت زناشویی برخوردارند و افزون بر آن، خشنودی کمتری از ازدواج و تعهد کمتری به آن دارند.(7)
شواهد عینی در جامعه اسلامی ما نشان میدهند که فرایند انتخاب همسر با پارهای از مشکلات روبهرو است. بسیاری از متقاضیان طلاق، دلیل تصمیم خود را وقوع اشتباه در مرحله انتخاب قلمداد میکنند و این خود دلیل گویایی بر اهمیت و حساسیت این مرحله است. در تاریخ این جامعه، هیچ مقطعی را نمیتوان یافت که بخشی از جوانان صرفا با دیدارهای لحظهای در پارکها و خیابآنها به ازدواج مادام العمر تصمیم گرفته باشند. آیا با گسترش و رواج چنین شیوههای سست بنیادی میتوان ثبات خانواده را انتظار داشت؟
اقدامات یا شیوههایی که در جامعه ما کم و بیش، به رغم تفاوتهای موجود میان خرده فرهنگهای فعال آن، برای انتخاب همسر مورد توجه و استفاده قرار میگیرد و کارآیی در خور توجهی نیز دارد، از این قرار است:
به دستآوردن آشنایی اولیه از راه مجاری عادی و یا به طور تصادفی؛
مشورت با آشنایان و بستگان به منظور کسب راهنمایی؛
تحقیق از راه همسایگان، خویشان، دوستان، معلمان و همکاران؛
در مواردی ارسال پیک و یا ارسال نامه و تبادل عکسهای دو طرف؛
گفتوگوی مستقیم به منظور ارزیابی مستقیم دختر و پسر از یکدیگر؛
بهرهگیری از سیستمهای مددکاری، مشاوره و راهنمایی و نیز انجام برخی آزمایشهای جسمی و روحی در مرحله قبل از انعقاد پیمان زناشویی.
نظام حقوقی اسلام نیز راههای یادشده و دیگر راههای احتمالی را که موجب شناخت هرچه بیشتر افراد خواهان زناشویی نسبت به یکدیگر میشود، به صورت مشروط و با رعایت حدود و ضوابط خاص مجاز شمرده و احیانا مورد تشویق قرار داده است. گذشته از اهتمامی که قرآن و روایات به اصل مشورت به طور عام و مشاوره ازدواج به طور خاص دارند و در سیره عملی پیامبر و امامان معصوم(ع) نیز به نمونههای فراوانی در این خصوص بر میخوریم، اسلام حتی اقدامهایی مانند ملاقات حضوری به منظور آگاهی یافتن از خصوصیات فیزیکی طرف مقابل را تجویز یا ترغیب نموده است.(8)
با توجه به محدودیت نسبی دختران در کسب آگاهیهای لازم، اسلام با هدف بالا رفتن ضریب اطمینان دختر در انتخاب همسر، ازدواج او را افزون بر رضایت و تمایل خود وی، به اذن ولی(پدر یا جد پدری) که عادتا مرجعی صالح و مورد اعتماد است، مشروط ساخته است.(9)
این بحث را با سخنی از استاد شهید مطهری(ره) در توضیح این اصل حقوقی به پایان میبریم:
فلسفه اینکه دوشیزگان لازم است، یا لااقل خوب است، بدون موافقت پدران با مردی ازدواج نکنند، ناشی از این نیست که دختر قاصر شناخته شده و به لحاظ رشد اجتماعی کمتر از مرد به حساب آمده است. اگر به این جهت بود چه فرقی است میان بیوه و دوشیزه که بیوه شانزده ساله نیازی به موافقت پدر ندارد و دوشیزه هجده ساله طبق این قول نیاز دارد....این مطلب به قصور و عدم رشد عقلی و فکری زن مربوط نیست، به گوشهای از روان شناسی زن و مرد مربوط است. مربوط است به حسّ شکارگری مرد از یک طرف و به خوش باوری زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر...اینجاست که لازم است دختر با پدرش که از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران جز در شرایط استثنایی برای دختران خیر و سعادت میخواهند، مشورت کند و لزوماً موافقت او را جلب کند.
ازدواج اختیاری
یکی از اموری که در فرهنگهای سنتی نسبتا رواج داشته، اجبار دختر و بعضا پسر به ازدواج بوده است. این مساله معمولا هنگامی به صورت یک مشکل و مانع بر سر راه انسجام خانواده مطرح میشود که جامعه سنتی در مرحله انتقال به دوران تجدّد باشد. در چنین مقطعی تمایل نسلهای گذشته به حفظ باورها و رسوم گذشته و تمایل نسل جدید به کسب هویت مستقل و پیروی از معیارهای فردی، نشأت میگیرد و در نتیجه اگر دختر یا پسری برخلاف میل و رضایت درونی خود به ازدواج وادار شود، احتمال بروز ناسازگاری در چنین خانوادهای بسیار بالا خواهد بود، به ویژه اینکه عادتا اثری از عشق و محبت در این گونه ازدواجها یافت نمیشود. از دیدگاه اسلام، پسر و دختر در امر ازدواج از اراده و اختیار برخوردارند و روایات فراوانی بر این مسئله تصریح دارند.(10)
انتظارات معقول
در این قسمت مناسب است به موضوع انتظارات زوجین از یکدیگر و از زندگی زناشویی، اشارهای داشته باشیم. بدون شک، هرچه این انتظارات معقولتر و واقع بینانه تر باشد، عوارض پیش بینی شده یا نشده، کمتر به وحدت و انسجام خانواده لطمه میزنند و در مقابل، هر اندازه زوجین از یکدیگر و از روابط زناشویی انتظارات آرمانی و غیرعاقلآنهای داشته باشند، اختلال خانواده احتمال بیشتری خواهد داشت. غلبه نگرش رومانتیک به ازدواج در مغرب زمین، انتظارات بسیار بالا و نامعقولی را برخانواده تحمیل میکند که اغلب برآورده نمیشوند و همین امر موجبات تزلزل و بی ثباتی روابط زناشویی را فراهم میآورد. در بینش اسلام، عقلانیت انتظارات به معنی واقع نگری و پرهیز از غلبه احساسات و اوهام به طرق گوناگون مانند توجه دادن به کارکردهای مادّی و معنوی خانواده و ترغیب به کسب پاداشهای اخروی، مورد تأکید قرار گرفته است. همچنین خداوند در قرآن کریم در آیه 19 سوره نساء میفرماید:
و با آنان[زنان] به طور شایسته رفتار کنید؛ پس اگر نسبت به آنها[بی دلیل] کراهت پیدا کردید[فورا تصمیم به جدایی نگیرید و به خاطر داشته باشید که] چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی در آن قرار دهد.
زیبایی و آراستگی و بهداشت فردی
زیبایی و آراستگی ظاهری را نمیتوان جزء عوامل اصلی استحکام خانواده قلمداد کرد؛ اما به جهت ارتباطی که با جاذبه و میل جنسی دارد، میتوان برای آن نقش ثانوی قائل شد. این مطلب قابل انکار نیست که بین زیبایی، به ویژه زیبایی زن، و افزایش جاذبه جنسی ارتباط معناداری در کار است. برحسب اصطلاحات مکتب مبادله، جذابیت فیزیکی یکی از دو زوج جزء منابعی است که از یک سو انتظار پاداش بیشتری را برایش موجب میشود و از سوی دیگر سهم منافع شریک را افزایش داده و او را به حفظ رابطه متعهدتر میسازد. زیبایی از دیدگاه اسلام فی حدّ نفسه امری مطلوب تلقی میشود؛ اما هیچگاه یک معیار اصلی برای همسرگزینی به شمار نیامده است، برای نمونه، زیبایی هیچگاه با معیار دینداری که یکی از معیارهای اساسی همسرگزینی در اسلام است، برابری نمیکند. در بعضی روایات، ازدواج با زن صرفا به دلیل زیبایی او موجب خسران و پشیمانی دانسته شده و به رعایت معیار دینداری توصیه شده است.(11) در روایتی دیگر، معیار تربیت اخلاقی برمعیار زیبایی مقدم دانسته شده است. به موجب این روایت، پیامبر گرامی اسلام(ص) از ازدواج با زن زیبارویی که در خانوادهای فاسد تربیت شده، نهی فرمودهاند.(12) با توجه به اهمیت فرزند در دیدگاه اسلام و نقش او در استحکام خانواده، در تعدادی از روایات نیز قابلیت باروری زن به عنوان یک معیار اصلی برای همسرگزینی و مقدم بر معیار زیبایی مورد تأکید قرار گرفته است. برحسب این دسته از روایات، زن فرزندزا حتی اگر زشت رو باشد بر زن نازای زیبارو رجحان دارد.(13)
از زیباییهای طبیعی که بگذریم، زیبایی و آراستگی مصنوعی نیز در روایات مورد توجه ویژه قرار گرفته است. در روایتی آمده است که شخصی گوید: امام موسی بن جعفر(ع) را دیدم که خضاب کرده بود[موی سر و صورت را رنگ کرده بود] گفتم: «فدایت شوم، خضاب کرده ای؟» فرمود: «آری، نظافت و آراستگی مردان از اموری است که بر عفّت زنان میافزاید و عفت زنان از آن رو کاهش یافته که شوهران آنها به سر و روی خود نمی رسند». سپس فرمود: «آیا مایلی همسرت را در وضعیت نامناسبی از حیث نظافت و آراستگی ببینی؟» گفتم: نه. فرمود: «پاکیزگی، استفاده از بوی خوش، زدودن موهای اضافی و اهمیت دادن به رابطه جنسی، جزء اخلاق پیامبران است». (14)
پس باید توجه داشت که مهمتر از زیبایی، مسئله آراستگی و بهداشت فردی است که به استحکام خانواده و بهرهمندی بیشتر از همسر و رضایت زناشویی کمک شایانی میکند.
ارضای نیازهای جنسی
از آنجا که ارضای نیازهای جنسی در سطح خرد یکی از اهداف مهم دو زوج در تشکیل خانواده، و در سطح کلان یکی از کارکردهای اصلی نهاد خانواده است، طبیعی به نظر میرسد که باحصول هرگونه اختلالی در تحقق آن باید در انتظار اختلال زناشویی بود. در کشورهای غربی، تا اوایل قرن بیستم این تصور حاکم بود که زنان از آمیزش جنسی هیچ لذتی نمیبرند و این تنها مردانند که سایق جنسی غیرقابل کنترلی دارند؛ اما تحقیقات فیزیولوژیک در باب نیازهای جنسی که از دهه1920 آغاز گردید، با طرح این بحث که ارضای جنسی برای هر دو شریک رابطه جنسی اهمیت دارد، رفته رفته این عقیده رواج یافت که ازدواج باید متضمن رابطه جنسی رضایت بخش برای هر دو طرف باشد. تحقیقات متعددی از این واقعیت حکایت میکند که مردان در ارزیابی کلّی خود نسبت به ازدواج، بیش از زنان به موضوع روابط جنسی بها میدهند؛ به همین دلیل در کشمکشهای زناشویی و حتی در موارد طلاق، شکایت از رضایت بخش نبودن روابط جنسی معمولا از سوی مردان ابراز میگردد. تحقیقات دیگری نیز نشان دادهاند که ردّ درخواستهای جنسی مرد از سوی همسر، آشفتگی زیاد مرد را به همراه دارد، درحالی که آشفتگی زن زمانی بروز میکند که احساس کند دیگر محبوبیتی نزد شوهرش ندارد.
در روایات اسلامی به هردو نکته یادشده، یعنی اهمیت ارضای جنسی برای زنان و نقش تفاوتهای جنسی، به طور خاص توجه شده است. در مورد نکته اول، اسلام گذشته از اهتمام فراوان به ارضای جنسی زنان در روابط زناشویی، در مواردی برای این موضوع جنبه حقوقی قائل شده و مردان را موظّف به رعایت این حقوق کرده است. در ارتباط با نکته دوم، اسلام از زن مسلمان میخواهد نیاز جنسی شوهر خود را در هر حال جدی بگیرد و در ارضای این نیاز کوتاهی نورزد، تا آنجا که در بعضی روایات به زنان توصیه شده است که حتی اگر در حال نماز هستند، نباید به منظور ردّ در خواست جنسی شوهر، نمازشان را طولانی کنند.(15)
محدودیت در روابط جنسی
از جمله زمینههای و شرایط اجتماعی بسیار مهمی که نقش تعیین کنندهای در حفظ ثبات و تحکیم خانواده دارد، منحصر بودن ارضای غریزه جنسی به ازدواج مشروع در چهارچوب خانواده است. قانونگذار اسلام با مرزبندی بین راههای مشروع و نامشروع ارضای نیازهای جنسی و کوشش برای نهادینه کردن قسم اول و از میان برداشتن قسم دوم، درجهت تحکیم خانواده گام برداشته است. «زنا یا رابطه نامشروع» در قالب شیوههای چون روابط دوستانه پسر و دختر، تجاوز جنسی و فحشا، همچنین همجنس بازی و خودارضایی از بارزترین شیوههای نامشروعند که از نظر اسلام مردود شناخته شده و گاه کیفرهای سنگین برای ارتکاب آنها مقرر گردیده است. این درحالی است که اسلام در جانب راههای مشروع ارضای نیازهای جنسی با نگرش واقع بینانه، رویکردی نسبتا باز را به نمایش گذاشته و به این ترتیب، از سنت کلیسایی مغرب زمین که بر الگوی تک همسری مادامالعمر به عنوان تنها الگوی مشروع تأکید میکرد، فاصله گرفته است؛ سنتی که میتوان دیدگاههای آزادیخواهانه و لذت گرایانه کنونی را واکنشهایی افراطی در برابر سختگیریهای آن تلقی کرد.
در خصوص ازدواج موقّت در اسلام که جلوهای از رویکرد باز اسلام به موضوع روابط جنسی میباشد، ممکن است در ابتدای امر این تصور پیش آید که این شیوه نوعی ترویج اِباحیگری جنسی است که با آرمان استحکام خانواده در تعارض قرار دارد، ولی با تأمل در روایاتی که از معصومین(ع) در این باره وارد شده، نادرستی این تصور آشکار میگردد. یکی از نکاتی که از این روایات استفاده میشود آن است که فلسفه اولیه تشریع این نوع ازدواج، فراهم آوردن امکان ارضای نیازهای جنسی برای مردان بدون همسر یا مردان دور از همسر بوده است(16)و اما نسبت به مردان همسردار که مشکلی از ناحیه امکان ارضای نیازهای جنسی ندارند، تشویقی نسبت به ازدواج موقت مشاهده نمیشود، مگر آنچه به عنوان احیای سنّت پیامبر(ص) و مبارزه با بدعت صورت میگرفته و درواقع، جنبه سیاسی-فرهنگی داشته است؛ از این رو در بعضی روایات، اصرار فراوان بر این امر و غفلت از همسر دائم مورد نکوهش قرار گرفته است(17)؛ بنابراین ازدواج موقت در شرایط عادی نمیتواند تأثیر قابل توجهی در تضعیف و بیثباتی خانواده داشته باشد.
به نظر میرسد قانون گذار اسلام با تشریع ازدواج موقّت، بیش از هرچیز کوشیده است، خلأ شیوهای ضابطهمند و مشروع برای تأمین این دسته از نیازها را پر کند؛ نیازهایی که درهر صورت -حتی اگر نهاد خانواده از بالاترین جایگاه اجتماعی برخوردار باشد- دست کم بخشی از افراد جامعه را به سمت برقراری رابطه جنسی در خارج از چهارچوب خانواده میکشاند. امیرالمومنین علی(ع) - برحسب روایتی که از ایشان نقل گردیده- فرمودند: «اگر خلیفه دوم بر من پیشی نمیجست و ازدواج موقّت را منع نمیکرد، هیچ کس به جز افراد نگون بخت، مرتکب زنا نمیشد.»(18) این تعبیر ضمن آنکه بر جایگاه ازدواج موقت در اسلام به عنوان یک جایگزین مشروع برای زنا دلالت دارد، اشارهای است به این مطلب که روابط جنسی نامشروع حتی در جامعه دینی تا حدودی اجتناب ناپذیر است و کارکرد ازدواج موقت به حداقل رساندن این پدیده، نه ریشه کنی آن است.
رشد یافتگی و بلوغ زوجین
از جمله عوامل بسیار مؤثر در تأمین سازگاری زناشویی و تضمین استمرار حیات خانوادگی، بلوغ و رشد دو زوج است. به نظر میرسد همبستگی میان پایین بودن سن ازدواج و افزایش احتمال اختلال زناشویی تا حد زیاد معلول فقدان رشد دو زوج در ابعاد مختلف است.
بلوغ سنی و جنسی: برحسب روایتی که از امام موسی بن جعفر(ع) نقل گردیده، کسی به ایشان عرض میکند: «ما فرزندانمان را در دوران خردسالی به ازدواج در میآوریم». حضرت به وی میفرماید: «اگر آنان را در دوران خردسالی تزویج کنید، بسیار بعید است که با یکدیگر انس و الفت گیرند». (19) واضح است که بلوغ سنّی و جنسی صرفا شرط لازم میان زن وشوهر است، نه شرط کافی آن و بدین جهت، توجه به دیگر ابعاد رشد آنها نیز ضرورت دارد.
رشد عاطفی: رشد عاطفی شخص مستلزم تجلیات روحی و رفتاری آشکاری همچون قدرت برقراری و حفظ روابط شخصی با دیگران، درگیر شدن در تعاملات عاطفی، توان درک احساسات متقابل و توسعه حسّ همدلی است. ازدواج که یک پیوند تعهدآور و مسئولیت آفرین است و فرد را در نوع جدیدی از روابط شخصی و نزدیک درگیر میسازد، به رشد عاطفی فرد وابستگی و نیاز مبرم دارد. این امر به ویژه در خانواده امروزی که در مقایسه با خانواده در دورههای پیشین، تغییراتی را تجربه کرده و از بسیاری از زمینهها و عوامل انسجام بخش تهی گشته، ضرورت دو چندان دارد. در احادیث متعدّد بر اهمیت ویژگیهای شخصیتی مثبتی مانند خوش خلقی، روحیه سازگاری، همدلی، غمخواری، عطوفت و مهروزی که نقش عمدهای در تحکیم روابط زناشویی دارند، تأکید شده است.(20)
رشد ذهنی: بدون تردید رشد ذهنی در حوزه زناشویی به عنوان یکی از حوزههای حساس تعامل اجتماعی، بلوغ فکری متوازن زوجین میتواند نقش تعیین کنندهای در درک متقابل، همزیستی مسالمت آمیز، انجام وظایف، رعایت حقوق، برخورد واقع بینانه با مسائل و حل مشکلات ایفا کند.
رشد اجتماعی: رشد اجتماعی فرد که طی فرایند جامعه پذیری شکل میگیرد، در همه عرصههای روابط اجتماعی و به ویژه روابط زناشویی اهمیت کانونی دارد. در احادیث اسلامی نیز به اشارههایی در باب اهمیت رشد اجتماعی زوجین بر میخوریم؛ برای نمونه، ویژگیهایی مانند گرامی بودن همسر در بین بستگان خویش که نشانه تربیت صحیح و شکوفا شدن شخصیت اجتماعی اوست، دانستن آداب توسط همسر به گونهای که وظایفش را بدون نیاز به امر و نهی دیگران به انجام رساند و احساس مسئولیت شوهر به طوری که همسر و فرزندان خود را به دیگری واگذار نکند، جزء ویژگیهای مطلوب همسران قلمداد شده است. (21)
آموزش نقشهای زناشویی و پدر و مادری
از دیگر زمینهها و عوامل بسیار مؤثر در وضعیت خانواده، ارائه آموزشهای لازم به دختران و پسران جهت احراز موقعیت همسری و در مرحله بعد، موقعیت پدر و مادری نسبت به فرزندان و ایفای نقشهای متناسب با این موقعیتها میباشد. تردیدی نیست که موفقیت روابط خانوادگی تا حدود زیاد به برخورداری هر یک از دو زوج از پارهای آگاهیها و مهارتهای مرتبط با نقشهای زن و شوهری یا پدر و مادری بستگی دارد. توجه به ابعاد چندگانه ازدواج باعث میشود که از اندیشه یک بعدی در باب آن بپرهیزد. چنین شخصی در برخورد با مشکلات ناشی از زندگی مشترک، به گونهای حساب شده و عقلانی رفتار خواهد کرد و از ایفای نقشهای مورد انتظار سرباز نخواهد زد.
عشق و محبت متقابل زوجین
یکی از عناصر روانشناختی بسیار مهم که نقش برجستهای در سازگاری دو زوج و استحکام خانواده ایفا میکند، عشق و علاقه متقابل ایشان است. در ادبیات بسیاری از جوامع انسانی، عشق و شیفتگی متقابل عامل نیرومند جذب و پیوند میان زن و مرد شمرده شده است. عشق، سایق نیرومندی است که میتواند جداییها، فاصلهها و تضادها را در پرتو درخشش خود محو کرده، دلبستگیهای عمیق و شورانگیزی را جایگزین سازد. در جوامع سنتی، عشق به عنوان یک پدیده روان شناختی، به ویژه بین جوانان مجرد، نوعاً یافت میشود، ولی شاید هیچگاه مبنا و رکن اساسی ازدواج و زناشویی دانسته نشود، بلکه معمولا عوامل اجتماعی دیگری در پیوند دو همسر دخالت دارند. در مقابل، جوامع غربی معاصر، شاهد پیدایش و رشد نگرش جدیدی به ازدواج بودهاند که عشق شاعرانه یا رمانتیک را مبنای گزینش همسر تلقی میکند. این نگرش که جنبههای آرمانگرایانه و خیال پردازانه آشکارا بر جنبههای خردورزانه آن غلبه دارند، نهاد خانواده در غرب را با معضل بی سابقهای روبرو کرده است؛ زیرا در شرایطی که عشق، تنها اساس ازدواج است و زمانی که عشق به مقتضای طبیعت خود رو به زوال رفت و شور و حرارت آن به کاستی گرایید، باید در انتظار بیثباتی و سپس گسیختگی ازدواج بود. بدون شک، عشق و علاقه متقابل در صورتی که بر زیر ساختهای معقول و جاذبههای واقعی استوار بوده و از هواپرستیهای کودکانه، رویاسازیهای دروغین و فرافکنی کاستیهای شخصیتی به دور باشد، در این راستا میتواند نقش بیمانندی ایفا کند و تأثیر منفی عوامل تنش زا را به میزان زیادی کاهش دهد. بزرگان دین اسلام معمولا از محبت زناشویی سخن به میان آوردهاند و هیچگاه چه در مقام توصیف و چه در مقام توصیه از واژههایی که تداعیگر مفهوم عشق(رومانتیک) باشد، استفاده نکردهاند. شایان ذکر است که افزون بر جنبه ثبوتی عشق و محبّت، جنبه اثباتی یا ابرازی آن نیز اهمیت بسیاری در تحکیم روابط زناشویی دارد و چه بسا خود اظهار محبت به صورت عاملی برای افزایش محبت در میآید. گسترش آداب و مهارتهای اظهار محبت بین همسران از طریق کار تربیتی و فرهنگی میتواند در همین راستا ارزیابی شود، رسول اکرم فرموده است: «این سخن مرد که به همسرش بگوید: تو را دوست دارم، هیچگاه از دل همسر بیرون نمی رود». (22)
همسان همسری
یکی از اصولی که نقشی بسیار تعیین کننده در انسجام خانواده دارد، اصل همسان همسری است. این اصل از سوی کارشناسان مسائل خانواده در حوزههای روانشناسی و جامعهشناسی مورد توجه قرار گرفته و از مجموع دیدگاههای ارائه شده چنین استنباط میشود که همسانی دو زوج در جنبههای گوناگون، به ویژه در جنبههای فرهنگی، بقا و استحکام زندگی مشترکشان را تا حدّ زیادی تضمین خواهد کرد. معمولا افراد در شرایط عادی، اهمیت همسانی را در نمییابند و تنها زمانی که اختلافی را مشاهده کنند، نسبت به آن حساسیّت نشان داده و به اهمیت مشابهتها اذعان میکنند. صاحب نظران بر جنبههای متعددی از همسانی دو زوج تأکید میکنند؛ اما به نظر میرسد از بین این جنبههای گوناگون، همسانی فرهنگی و شخصیتی، نقشی اساسیتر در استحکام زناشویی ایفا میکنند.
همسانی در فرهنگ
از مهمترین انواع همسانی دو زوج که در موفقیت زندگی مشترک نقشی اساسی ایفا میکند، همسانی فرهنگی آنان است که گونههای مختلف اشتراک در زبان، دین، ملیّت، نظام ارزشی، بینشها وباورها را شامل میشود. فقدان زمینه مشترک فرهنگی، امکان برقراری ارتباط مثبت را دشوار میسازد. شواهد فراوان گویای آن است که تفاوت زن و شوهر از حیث پیش زمینههای دینی، قومی، طبقاتی و یا حتی جغرافیایی میتواند باعث یادگیری انتظارات گوناگون در مورد مسائلی مانند ماهیت و محتوای نقشهای زناشویی گردد و همین امر میتواند زمینه بروز ناسازگاری و به تبع، تزلزل خانواده را فراهم سازد. حدّ اعلای همسانی فرهنگی زمانی حاصل میشود که دو زوج افزون بر اشتراک در عناصر فرهنگی عام، در خرده فرهنگها نیز با یکدیگر مشترک باشند.
یکی از کارشناسان ارتباطات در مورد اهمیت همسانی خرده فرهنگها ونقش آن در تثبیت روابط متقابل مینویسد:
اگر فرض را بر این بنیان گذاریم که هر طبقه و قشری برای خود صاحب خرده فرهنگی(subculture) است، ملاحظه میکنیم که آنان، یعنی اعضای یک خرده فرهنگ، بهتر یکدیگر را درک کرده، تمایل بیشتری برای جذب یکدیگر دارند. هر فرهنگ برای اعضای وابسته خود زمینههای مشترکی را فراهم میآورد که به راحتی خاستگاه و پایگاه توافقهای آنان نسبت به یکدیگر میشوند و آنان را بر آن میدارند که یکسان و یگانه رفتار کنند و همین رفتار یگانه موجب نزدیکی بیشتر آنها نسبت به یکدیگر شده و یک تأثیر مضاعف را بر رابطه آنها القا میکند.(23)
البته این نکته نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد که تأثیر همسانی فرهنگی بر استحکام زناشویی تا حدود زیادی به درجه پایبندی هر یک از دو زوج به عقاید و ارزشهای فرهنگی یا خرده فرهنگ ذی ربط، منوط است.
همسانی در ویژگیهای شخصیتی
از دیگر مصادیق همسانی که نقش قابل توجهی در ثبات و انسجام خانواده ایفا میکند، همسانی در ویژگیهای شخصیتی است که گستره وسیعی از ویژگیهای روان شناختی را پوشش میدهد. برطبق دیدگاه غالب در روانشناسی اجتماعی، معمولا زوجهایی که دارای ویژگیهای شخصیتی مشابه باشند، بیشتر جذب یکدیگر میشوند و ارتباط مستحکمتری را با یکدیگر میسازند؛ اما زوجهایی که از دو حیاتی کاملا متضاد برخوردارند، استعداد بیشتری برای ناسازگاری و ستیز با یکدیگر دارند. با این همه نباید آن روی سکّه، یعنی تأثیر پارهای از تفاوتهای شخصیتی در استحکام رابطه را نادیده گرفت. تقابلهایی مانند گرم مزاجی-سرد مزاجی، درون گرایی-برون گرایی، نظم-بی نظمی و نظافت-کثیفی به احتمال زیاد میتواند منجر به ناسازگاری بین زوجین گردد، برعکس، تقابلهایی مانند میل به سرپرستی-میل به وابستگی، سلطه جویی-سلطه پذیری، مردانگی-زنانگی، نقش مهمی در استحکام پیوند زناشویی ایفا میکنند.
دیدگاه اسلام
در اسلام بر اصل همسان همسری به عنوان معیار همسرگزینی و ضامن انسجام خانواده، در ذیل عنوان«کفویّت» تأکید شده است؛ اما دیدگاههای ارزشی اسلام به ارائه تعریف خاصی از کفویت زن و شوهر انجامیده است. برخورد ایجابی با برخی جنبههای همسان همسری(همسانی دینی و اخلاقی) و برخورد سلبی با جنبههای دیگر(همسانی نژادی، قومی و طبقاتی) نشاندهنده کوشش قانون گذار اسلام در جهت تغییر نگرشهای فرهنگی نسبت به موضوع همسان همسری است.
اسلام مبنای اصلی همسان همسری را ایمان و اسلام میداند. «مرد مؤمن کفو زن مؤمن و مرد مسلمان کفو زن مسلمان است».(24) در برخی روایات، پاکدامنی و امانت داری مرد در کفو بودن او دخیل دانسته شده(25)
قرآن کریم نیز در سوره نور آیه 3، افراد پلید و زناکار را برای ازدواج، نامناسب معرفی کرده است و روایات دیگری نیز شراب خواری مرد را موجب سلب اهلیّت وی برای ازدواج قلمداد کرده اند.(26)
با توجه به بیان فوق، تمایز بین رویکرد اسلام و رویکرد علوم اجتماعی به مسئله همسان همسری تا حدودی آشکار میشود. متخصصان مسائل خانواده در حوزههای جامعه شناسی و روان شناسی معمولا تأثیر منفی انواع گوناگون ناهمسانی دو زوج را به عنوان واقعیتی اجتماعی، مفروض گرفته و بر این اساس، افراد را به احراز بالاترین سطوح همسانی توصیه و تشویق میکنند؛ اما در برابر این برخورد نسبتا محافظه کارانه، اسلام به عنوان مکتب و دینی الهی، رویکردی اصلاحی را به نمایش گذاشته و درجهت تغییر پندارهای فرهنگی نادرستی مانند لزوم همسانی خانوادگی، قومی و طبقاتی، کوشیده است. در روایتی آمده است: شخصی برای امام جواد(ع) نامه نوشت و درآن نظر حضرت را درباره ازدواج دختران خود و اینکه هیچ کس را همانند خودش نمییابد، جویا شد. حضرت در پاسخ چنین فرمودند:
آنچه را در مورد دخترانت بیان کردی و اینکه کسی را همانند خودت نمییابی، دانستم؛ اما -خدایت رحمت کند- این امر را معیار و شرط ازدواج دخترانت قرار مده؛ زیرا رسول اکرم(ص) فرمود: هرگاه کسی که اخلاق و دیانت او را میپسندید به خواستگاری نزد شما آمد، به وی همسر دهید؛ چرا که در غیر این صورت، فتنه و فساد بزرگی زمین را در برخواهد گرفت.(27)
تک همسری
از عوامل مؤثر بر بیثباتی خانواده، پدیده چند همسری است که البته میزان تأثیرگذاری آن بسته به درجه سرزنش فرهنگی آن تغییر میکند. میل زن به جذب انحصاری عشق و محبت شوهر و ایفای انحصاری نقش آرامش بخشی و حفظ موقعیت کدبانویی و اقتدار بلامنازع در مدیریت خانه و از سوی دیگر کمبود امکانات و ناتوانی مرد از اجرای عدالت متناسب با حد انتظار از مهم ترین مسائلی هستند که خانواده را در مسیر تثبیت و نهادینه ساختن الگوی تک همسری سوق دادهاند. شکی نیست که چند همسری در مواردی میتواند کلید حل برخی مشکلات جدی در خانوادهها باشد و از این رو، گاه به نمونههایی برمیخوریم که در آنها زن اول، خود برای فراهم کردن زمینه ازدواج دوم شوهرش پیش قدم شده است؛ اما به هر حال نمیتوان انکار کرد که تک همسری زمینه و شرایط مناسب تری را برای همزیستی متقابل، مهار تعارضها و بهطورکلی، بهره گیری بیشتر از آثار زندگی مشترک فراهم میسازد.
در نظام حقوقی اسلام نیز چندهمسری با رعایت شرایط ویژه مجاز شمرده شده است؛ اما این الگو مجاز در عمل چندان گسترش نیافته و به ویژه در دوران معاصر به دلیل تغییر شرایط اجتماعی و اقتصادی خانوادهها، روند امور در مسیر نهادینه شدن تک همسری پیش رفته است.
در هر صورت به نظر میرسد چند زنی در اسلام که به تمکن مالی و مراعات عدالت بین همسران مشروط شده است، چنانچه با رعایت ضوابط اخلاقی نیز صورت بگیرد، تأثیر منفی قابل توجهی بر انسجام خانواده نخواهد داشت.
1.بحارالانوار؛ ج103، 220.
2. وسائل الشیعه؛ ج14، 4.
3. همان.
4. همان؛ ج14، 6.
5. همان؛ ج12، 10-13.
6. همان؛ ج14، 123و163.
7. KENDALL, 1999:428-429
8. وسائل الشیعه؛ ج14، 59-61.
9. وسائل الشیعه؛ ج14، 205و213.
10. وسائل الشیعه؛ ج14، 201-220.
11. وسائل الشیعه؛ ج14، 30-31.
12. همان،ج14، 29.
13. همان؛ ج14، 33-34.
14. ر.ک. همان؛ ج14، 183.
15. وسائل الشیعه؛ ج14، 117.
16. وسائل الشیعه؛ ج14، 440و449.
17. همان؛ ج14، 450.
18. همان: 436و440.
19. وسائل الشیعه؛ ج14، 72.
20. ر.ک:وسائل الشیعه؛ ج12، 15-21و 54.
21. ر.ک:وسائل الشیعه؛ج14؛ 13، 14، 18.
22. وسائل الشیعه؛ ج14، 10.
23. فرهنگی، 1373، 240.
24. وسائل الشیعه؛ ج14، 44.
25. وسائل الشیعه؛ج 14، 51-52.
26. وسائل الشیعه؛ج14، 53.
27. همان؛ج14، 51.
نفقه اقارب
نفقه اقارب عبارت است از مسکن و البسه و غذا و اثاث البیت به قدر حاجت با در نظر گرفتن درجه استطاعت منفق (ماده 1204 قانون مدنی).
مقصود از اقارب در اینجا اقارب نسبی است زیرا بین خویشان سببی و رضاعی تکلیف به انفاق وجود ندارد.
آنچه درماده 1204 ق.م در مورد نفقه اقارب آمده حصری نیست و نفقه در واقع چیزی است که به حسب متعارف مورد نیاز شخص است پس اگر خدمتکار هم عرفا مورد نیاز شخص باشد جزو نفقه به شمار میآید.
در نفقه مقدار معینی شرط نیست بلکه واجب مقدار کفایت است یعنی مقداری که احتیاج واجب النفقه را رفع کند.
علاوه بر وضع مالی نفقه دهنده، شئون و وضعیت واجب النفقه نیز باید رعایت شود.
در خصوص اینکه آیا نفقه زوجه شخص واجب النفقه نیز جزو نفقه اوست یا خیر اختلاف نظر وجود دارد به نظر میرسد منفق مکلف باشد نفقه زنی را که شخص واجب النفقه دارد و عرفا مورد نیاز اوست به عنوان جزئی از احتیاجات او بپردازد.
مطابق ماده 1196 ق.م در روابط بین اقارب، فقط اقارب نسبی در خط عمودی اعم از صعودی یا نزولی ملزم به انفاق یکدیگرند.
اقارب نسبی در خط عمودی یا خط مستقیم خویشانی را گویند که بعضی از بعض دیگر به دنیا آمدهاند اعم از اینکه واسطهای در قرابت آنها وجود داشته باشد (مانند جد و نوه) یا قرابت بدون واسطه باشد(مانند پدر و فرزند).
بنابراین تکلیف به انفاق فقط در خط مستقیم، یعنی بین اجداد و آباء و اولاد وجود دارد و خویشان خط اطراف مانند برادر و خواهر و عمو و خاله... ملزم به انفاق یکدیگر نیستند.
نفقه اولاد به ترتیب بر عهده اشخاص ذیل است:
1- پدر
2- جد پدری
اگر پدر زنده نباشد یا توانایی انفاق نداشته باشد نفقه اولاد بر عهده پدر پدر خواهد بود. اگر پدر پدر و هم جد پدر زنده و قادر به انفاق باشند نفقه بر عهده پدر پدر(جد پدری اولاد) است.
3- مادر
در صورت نبودن پدر و جد پدری یا عدم توانایی آنها، نفقه بر عهده مادر است.
4- جد و جده مادری و جده پدری
اگر فقط یک از این ها هم زنده باشد، نفقه بر عهده او خواهد بود. اما اگر هر سه نفر یا دو نفر آنها زنده و یا قادر به انفاق باشند نفقه را باید به نسبت مساوی تأدیه کنند.
نفقه ابوین با رعایت الاقرب فالاقرب بر عهده اولاد و اولاد اولاد است (ماده 1200 ق.م) بنابراین نفقه پدر و مادر فقیر در درجه اول بر عهده اولاد است.
اگر پدر و مادر فقط یک فرزند داشته باشند همه نفقه بر عهده اوست و اگر چند فرزند داشته باشند به صورت مساوی مخارج زندگی پدر و مادر خود را بپردازند و از این لحاظ تفاوتی بین دختر و پسر نیست.
اگرپدر و مادر فرزند بلافصل نداشته باشند نفقه آنها بر عهده اولاد اولاد خواهد بود که باید به صورت مساوی بپردازند.
هرگاه یک نفر هم در خط عمودی صعودی و هم در خط عمودی نزولی اقارب داشته باشد که از حیث الزام به انفاق درجه مساوی هستند نفقه او را باید اقارب مزبور به صورت متساوی پرداخت کنند.
بنابراین اگر مستحق نفقه، پدر و مادر و اولاد بلافصل داشته باشد نفقه او را باید پدر و اولاد او متساویا تأدیه کنند بدون اینکه مادر سهمی بدهد و همچنین اگر مستحق نفقه، مادر و اولاد بلافصل داشته باشد نفقه او را باید مادر و اولاد متساویا بدهند (ماده 1201 ق.م).
اگر شخصی چند نفر واجب النفقه داشته و استطاعت مالی برای انفاق به همه آنان را داشته باشد باید به همه نفقه بدهد. اما اگر استطاعت مالی کافی نداشته باشد در پرداخت نفقه رعایت قواعد زیر لازم است؛
1- نفقه خود به نفقه دیگران مقدم است اگر شخصی فقط نفقه خود را داشته باشد و توانایی دادن نفقه به دیگران را نداشته باشد نفقه خود او مقدم است.
2- نفقه زوجه به نفقه اقارب مقدم است. در صورت بودن زوجه و یک یا چند نفر واجب النفقه دیگر، زوجه مقدم بر سایرین خواهد بود (ماده 1203 ق.م).
3- اقارب نزولی به اقارب خط صعودی از لحاظ نفقه مقدمند؛ مطابق ماده 1202 ق.م اگر اقارب واجب النفقه متعدد باشند و منفق نتواند نفقه همه آنها را بدهد اقارب در خط عمودی نزولی، مقدم بر اقارب در خط عمودی صعودی خواهند بود.
هرگاه واجب النفقه با استقراض از دیگران رفع احتیاج کرده باشد، منفق در صورتی ملزم به تأدیه دین خواهد بود که قرض گرفتن با اذن او یا اذن دادگاه صورت گرفته باشد.
خصوصیات نفقه اقارب
1- نفقه اقارب ناظر بر آینده است؛ اقارب فقط نسبت به آینده میتوانند مطالبه نفقه نمایند زیرا نفقه اقارب برای رفع احتیاج است و هرگاه احتیاج به نحوی رفع شده باشد دیگر تکلیفی برای منفق نخواهد بود.
2- کسی مستحق نفقه است که فقیر باشد؛ کسی که مستحق نفقه است اولا ندار باشد ثانیا نتواند بوسیله اشتغال به شغلی، وسایل معیشت خود را فراهم کند.
3- کسی ملزم به انفاق است که متمکن باشد؛ مطابق ماده 1198 ق.م کسی ملزم به انفاق است که متمکن از دادن نفقه باشد یعنی بتواند نفقه بدهد بدون اینکه از این حیث در وضع معیشت خود دچار مضیقه گردد.
برای تشخیص تمکن باید کلیه تعهدات و وضع زندگانی شخصی او در جامعه در نظر گرفته شود.
4- نفقه اقارب یک تکلیف متقابل است؛ خویشانی که ملزم به انفاق یکدیگر هستند در صورت فقر یکی و تمکن دیگری، این تکلیف را متقابلا دارا هستند.
قانون جدید حمایت از خانواده مقرر داشته است که دادگاه به درخواست اشخاص واجب النفقه میزان و ترتیب پرداخت نفقه را تعیین میکند و برای وصول نفقهای که به طور مستمر باید پرداخت شود یک بار تقاضای مرور اجرائیه کافی است (ماده 47 و تبصرهی آن)
ضمانت اجرای کیفری
هرکس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در صورت تمکین او ندهد یا از تأدیه نفقه سایر اشخاص واجب النفقه (اقارب نسبی خاص) امتناع کند به حبس تعزیری درجه 6 محکوم میشود تعقیب کیفری منوط به شکایت شاکی خصوصی است و در صورت گذشت وی از شکایت در هر زمان تعقیب جزایی یا اجرای مجازات موقوف میشود.
تبصره امتناع از پرداخت نفقه زوجهای که به موجب قانون، مجازات به عدم تمکین است و نیز نفقه فرزندان ناشی از تلقیح مصنوعی یا کودکان تحت سرپرستی مشمول مقررات این ماده است.
بنابراین از لحاظ مجازات کیفری تفاوتی بین نفقه زوجه و اقارب وجود ندارد این جرم جز با شکایت شاکی خصوصی قابل تعقیب نیست و در صورت گذشت شاکی خصوصی، تعقیب جزایی یا اجرای مجازات موقوف میشود.
خلاصه مختصر حقوق خانواده دکتر اسدالله امامی و دکتر سیدحسین صفایی